4

276 87 11
                                    

قسمت 4 تعقیب و گریز تو شهر بازی ╼⃘۪۪

ونهان و ییبو همین که داخل خونه رفتن سریع سمت اتاقشون رفتن تا بتونن با حموم کردن حرارت بدنشون رو کم کنن اونا مدت طولانی بود که با کاهنده*ها هیت* شون رو رد می کردن به خاطر همین وقتی برای چکاپ رفته بودن دکترشون هشدار داده بود که ممکن دچار مشکل بشن و زمان هیتشون عوض بشه بعد یه حموم ییبو پایین رفت تا یه کم غذا بخوره و يه چيزی برای ونهان ببره اون خرگوش پشمالو اگه از گشنگی می مرد هم پایین نمیومد رامن درست کرد و تو کاسه های جدا ریخت یه کاسش رو برای ونهان برد و به اتاقش رفت یه فیلم انتخاب کرد و نشست همزمان که رشته ها رو می خورد فیلم نگاه می کرد فیلم عاشقانه هيجاني بدی نبود نه تا وقتی که دو نفر داخل داستان داشتن رسما کار رو پورن می کردن سریع تلویزیون  بست و در اتاق ونهان رو باز کرد"تو لعنتی این سی دی رو تو اتاق من گذاشتی!" ونهان برگشت و به ییبو نگاه کرد اوه انگار خانم بزرگی که خونه شون رو تمیز می کرد اشتباهي سی دی های ونهان رو تو اتاق ییبو گذاشته ونهان خجالت کشیده بلند شد"ییبو عوضی من نذاشتم احتمالا خانومی که برای تمیزی میاد جابه جایی گذاشته"ییبو با چشم های گشاد به ونهان نگاه کرد؛"الان داری اعتراف می کنی تو اتاقت پورن قایم کردی! یا لی ونهان یعنی جیایی بخت برگشته میدونه تو چه سمی هستی؟" ونهان ادای ییبو رو در آورد : "دوست پسرم خوب میدونه " ییبو متعجب به ونهان نگاه کرد دوست پسر؟الان درست شنیده بود؟ ونهان که تازه متوجه سوتی شده بود
با لکنت شروع کرد به حرف زدن:" ییبو بهتر نیست گمشی بری تو اتاقت الان موج هیتت شروع میشه کار دستمون میدیا! "
ییبو یه سیلی محکم به بازوی ونهان زد:" (توعوضی چند وقت از من قایمش کردی من باید الان بدونم؟ بگو بگو بدونم کیا به غیر من خبر دارن؟ زودباش بگو") ونهان سری از تاسف برای ییبو تکون داد (وانگ ییبو آرامش خودتو حفظ کن اولین کسی که فهمیده تویی و تازه امروز قبول کردم باهاش قرار بزارم) ییبو اهانی گفت (خوبه آفرین اول از همه اول باید به من همه چی رو بگی حتی موقعی که جیایی کَردت اوکی؟) ونهان دمپایی خرگوشی شو ورداشت و پرت کرد سمت ییبو، ییبو سریع دوید و به سمت اتاقش رفت موج هیتش نزدیک بود بهتر با هر موجودیت زنده ای دور باشه.

╼⃘۪۪یک هفته بعد╼⃘۪۪

ونهان شنگول از جاش بلند شد امروز هیتش تموم شده بود و قرار امشب ونهان با جیایی بره سر قرار شهربازی سریع رفت پایین تا صبحونه بخوره و بره آرایشگاه به خودش برسه ییبو با شنیدن سر و صدا پایین اومد ونهان مثل گشنه زده ها غذا می خورد.
ییبو:چرا مثل آدم صبحونه نمی خوری؟"
ونهان با دهن پر برگشت سمت ییبو: قرار دارم باید برم آرایشگاه."
ییبو یه هویج از یخچال برداشت و شروع کرد به جویدن:"چه قراری؟"
ونهان یه پرشی تو هوا کرد : "با جیایی میرم سر قرار"
ییبو هومی گفت و یه دفعه برگشت : "کجا میرین؟"
ونهان همونطور که کفش هاش رو می پوشید شهربازی که قرار بود بره رو تعریف کرد و سریع خارج شد حتی صبر نکرد تا ییبو بهش بگه با ماشین میرسونتش. ییبو هم حاظر شد تا به مرکز ورزشی بره امروز کار طراحی داخلی بخش یوگا شروع می‌شد و دوست داشت خودش هم اونجا باشه  سریع آماد شد تا به کار های بعد باشگاه برسه و اصلا هم دلش نمی خواست ونهان رو تعقیب کنه اصلا. وقتی رسید سریع به سمت قسمت بدنسازی که بایلو و آرتور اداره اش می کردن رفت وقتی ارتور رو دید صداش کرد آرتور جلو اومد و سلام کرد

ییبو :(آرتور یادت نره امروز باشگاه زود تر تعطیل میشه لطفا قبل اینکه بری وسایل بخش یوگا رو تحویل بگیری فقط بهشون بگو بزارنش آخر سالن)
بعد اینکه آرتور باشه ای گفت به سمت سالن یوگا رفت شیائو ژان اونجا بود رفت جلو و بهش سلام کرد.

ییبو:سلام، خوب به نظرت کار اینجا چقدر طول می کشه؟

ژان با یه لبخند جواب داد: سلام، خوب با توجه به طرحی که خواستی ما حداقل 1 ماه لازم داریم چون لازم بعضی قسمت ها رو حذف کنم اضافه کنم و رنگ و تهیه وسایل ها هم هست.

ییبو اوهی کشید: خوب پس 1 ماه قرار اینجا باشی "
ییبو کمی یه کوچلو خوشحال بود خوب شاید وجود ژان باعث
انرژی مثبت بشه.

╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪
پارت بعدی رو هم آپ کردم بریم ادامه رو ببینیم 💗🖤

TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱Where stories live. Discover now