بعد ماجرای دیشب ژان مثل کَنه به ییبو چسبیده بود صبح هم موقع برگشت ژان ولش نکرده بود. الان هم تو هال خونه مشترک ییبو و ونهان نشسته بود و منتظر بود ییبو چای بیاره وقتی ییبو چای رو آورد و مقابل هم نشستن ییبو دستش رو دور لیوان پیچید و کمی از چایش رو خورد و یه نفس عمیق کشید
_به نظرت یه کم عجله نکردیم؟
ژان چایی شو کنار گذاشت و صاف ایستاد
_نه خیلی هم خوبه
ییبو کلافه لیوانش رو کنار گذاشت_تو یه دفعه ای پیشنهاد رابطه دادی منم تحد تاثیر موقعیت بله گفتم
ژان لباشو قنچه کرد و سرش رو و کج کرد و گفت
_ولی تو رو من کراش داری درسته!
ییبو سریع بلند شد و کنار ژان نشست
_کی گفته؟ اصلا هم اینطور نیست.
ژان دست هاشو بالا آورد و همونطور که داشت اسم می برد انگشت هاشو باز میکرد
_عمو یونشی، جیایی، آرتور، بایلو دیگه کی گفته بود آهان ونهان
...
ولی قبل اینکه ژان ادامه بده ییبو دستش و روی دهنش گذاشت_بسه بسه خوب که چی کراش زدن گناه؟ اصلا من رو 100 نفر کراش می زنم تازه شاید بازم بزنم باید باهمه شووونننون اععععع ولم کنم
ژان قبل اینکه ییبو حرفش رو تموم ژان محکم ییبو رو کشید و زیرش اسیر کرد سرش رو داخل گردن ییبو برد و نفسش رو رها کرد
_وانگ ییبوآ وقتی با منی اجازه نداری رو کسی کراش بزنی دومن 3 ماه برای یه قرار کافی نظرت چیه؟ بعد من خیلی غیرتیم درست مثل پدرم کار دستت میدم
ژان کمی سرش کج کرد و به سیب گلوی ییبو خیره شد
_اوه چه سیب گلوی خوشگلی یه کوچلو ازش آخخخخخخ
وای قبل اینکه نزدیک سیب گلوی ییبو بشه این کیف ونهان بود که سرش و از وسط نصف کرد ییبو که بلند شدن ژان رو دید مثل موتور سریع از جاش بلند شد و به اتاقش پناه برد از میزان خجالت نمی دونست چیکار کنه تا حالا این وجه ژان رو ندیده بود. اون طرف ونهان عصبانی رو داشتیم که جیایی به زور نگهش داشته بود
_تو، تو متجاوز چطور جرعت کردی به بوبو من نزدیک بشی می کشمت
جیایی محکم تر کمر ونهان رو گرفت تا فرار نکنه بره ژان و پاره کنه
_وونی آروم بزار حرف بزنن اول برو بالا با ییبو حرف بزن منم با ژان حرف میزنم باشه!ونهان سری تکون داد ولی قبلش جیایی ازش قول گرفت که بدون هیچ وسیله ای بره بالا
ونهان که بالا رفت تا با ییبو حرف بزنه ژان یه نفس عمیق کشید_اوه لعنتی چطوری باهاش جور شدی؟
جیایی سینه سپر کرد و با غرور گفت
_به آسونی تو وقتی ییبو یخش باز شد بیا سراغ من ها راستی
اومدم بگم آرتور یه هتل رزرو کرده مثل اینکه مال مامان باباش
ما رو هم دعوت کردهژان اخم غلیظی کرد
_ابدا اون می خواد به عمو یونشی نزدیک بشه خر نیستم که نمیزارم
_بی خیال ژان یونشی بچه نیست از تو بزرگ تر تو هم به ییبو نزدیک تر میشی منم می خوام با ونهان تنها بمونم
_باشه ولی قبلش باید با این آرتور حرف بزنیم اون اول میاد سراغ ما چون حتما می خواد اتاق مشترک برای خودش و یونشی بگیره
روز بعد همه آماده شده بودن تا به به هتل ساحلی برن موقع پذیرش آرتور، جیایی و ژان به سمت مدیریت رفتن تا کلید اتاق ها رو بگیرن ژان قبل آرتور برگه رزرو و گرفت
_اوه تو و عمو یونشی، من تو یه اتاق!
آرتور که دید نمی تونه قضیه رو بپیچ تصمیم گرفت واقعیت رو بگه
_جان من از یونشی خوشم میاد و می خوام بهش اعتراف کنم پس لازم بهش نزدیک تر بشم اگه شما اجازه بدین من به یونشی نزدیک تر بشم منم کمک می کنم شما ها به وِنهان و ییبو نزدیک بشین چطوره! من خیلی وقت باهاشون رفیقم
ژان با فکری که به سرش زد نیشخندی زد و به معنی موافقت سرش و تکون داد به ییبو و ونهان و یونشی کلید اتاقشون رو دادن تا برن خودشون هم به بهانه کنترول کردن ماشین ها بیرون رفتن
ییبو وقتی به اتاقش رسید از اینکه یه تخت بزرگ داره خوشحال شد یه حمام سریع گرفت و لباس خواب پوشید تا بخوابه چشم هاش داشت گرم میشه که با حس دستی که شکمش رو لمس می کرد بیدار شد و سریع گردنش چرخوند و ژان رو که از پشت بغلش کرده بود مواجه شد. رنگ ییبو رسما پرید_شب بخیر وانگ ییبوآ
و به بوس محکم از لپ های ییبو گرفت
╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪
ووت و کامنت شما خیلی مهم برای ادامه داشتن داستان (^o^)
ژان یواش یواش روی منحرفش رو نشون میده
بیایین دعا کنیم با این ضربه هایی که وسط عملیات می خوره زنده بمونه قسمت بعد قرار یه پارت طولانی با بوس و کیس باشه اما غیرتی و خشن
^_^
YOU ARE READING
TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱
Fanfictionژانر : امگاورس، رل لایف کمدی اکشن درام کاپل ها : yizhan = wang Yi bo / Xiao Zhan FeiYunxi = Chen Feiyu / Luo Yunxi Wuni =li wenhan / Jiayi با حظور افتخاری Bai Lu بای لو خلاصه : بای لو یه دختر پر جنب و جوش که فکر می کنه برادر بی بخارش باید دوست پسر پ...