ییبو کارت انداخت و در با صدای دینگی باز شد، وارد خونه شد و بوی غذا مشامشو پر کرد، جلو رفت و دید که نیهان با ملاقه ای توی دستش توی چارچوب آشپزخونه ظاهر شد، لباس کوتاه ابی عروسکی ای تنش بود و با شکم بزرگش زیر اون لباس، زیادی کیوت شده بود!
لبخند پررنگی زد
«اومدی؟»
یببو نگاهی به سر تا پاش انداخت و سری تکون داد،
توجه نیهان به لب هاش جلب شد
«لبت چیشده؟!
دعوا کردی؟!
ییبو به سمت اتاقش قدم برداشت و جوابی به سوالش نداد،پرسید
«ونهان کجاست؟»
دختر موهای کوتاهشو پشت گوشش داد و دوباره بهش نزدیک شد
«صبح گفت میره پرورشگاه،برای بچه ها هدیه گرفته بود.من هم خواستم برم،ولی گفتم وقتی میای حتما گرسنه ای»
ییبو اینبار سرشو تکون هم نداد و بدون اینکه نگاهی بهش بندازه ازش دور شد.
نیهان با چشم رفتنش رو دنبال کرد و لحظه اخر با تردید پرسید
«برای ناهار میمونی مگه نه؟!
برات چیزی که دوست داری رو درست کردم، پاستا!
همونقدر تند!»
ییبو کمی سرشو کج کرد و بدون اینکه تغییری توی چهره اش بده گفت
«خیلی وقته دیگه ازش خوشم نمیاد»
وارد اتاقش شد و در بسته شد.
لبخند نیهان روی لب هاش ماسید و دستی که ملاقه داشت بی جون کنارش افتاد.
ییبو باکس لباس هاش رو روی تختش انداخت و دست انداخت و توی یه حرکت تیشرت شیاو جان رو از تنش بیرون کشید،بوی عطرشو میداد و این حس خوبی بهش نمیداد،تنش بوشو گرفته بود، تیشرت رو کنار تخت روی زمین پرت کرد و به سمت سرویس اتاقش رفت،باید دوباره دوش میگرفت!
فقط اب داغ رو باز کرد و چند ثانیه ای طول نکشید که تمام فضای حموم رو بخار پر کرد، زیر دوش رفت و بدنش از داغیِ آب سوخت، دستشو توی موهاش کشید و سرشو بالا گرفت،عصبی بود و فقط یک دلیل نداشت!
اب داغ بهتر و زودتر بوی اون مرد رو از بدنش پاک میکرد.
اینکه اینطوری داشت حساسیت نشون میداد،چیزی نبود که واقعا از ته دل و ذهنش بیاد!
میدونست که ذهنش فقط میخواد به هر روشی شده از خودش و شیاو جان انتقام بگیره! خالی بشه و اروم بشه و تسکین پیدا کنه!
سوزش و قرمزی بدنش هر لحظه داشت بیشتر میشد ولی هنوزم قصد نداشت از زیر دوش کنار بره.
تقه ای به در حموم خورد و پشتش صدای نرم نیهان صداش زد
YOU ARE READING
Hot, Like Ice {کاملشده}
Mystery / ThrillerName: Hot Like Ice [ییجان] Genre: Romance, Mystery, Smut Type: Yibo Top «میتونم همین الان و همینجا بکشمت ! چون ده سال از عمرمو کشتی! سعی نکن جلوی من وایسی و شاخ و شونه بکشی! چون تو هنوزم همون بچه دبیرستانیه عقده ای هستی که روان مریضت از آزار دادن آ...