Part 25

912 214 20
                                    

اپ سر ظهری داریم...قبل خوندن ووت بدید لاولی'ز،بوس بهتون♡


🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤

مرد در ماشینش رو بست و سامسونت توی دستش رو جابه جا کرد ،نگاهی به اطرافش انداخت،چرخید و از ماشین فاصله گرفت .صدای قدم هاش با ورنی مشکی رنگش توی فضای تاریک پارکینگ ،سکوت رو میشکست.

وارد آسانسور شد و با بسته شدن در ،فرد مشکی پوشی از پشت ماشین ها خارج شد و کلاه نقاب دار روی سرش رو محکم تر کرد و نگاهی به اطرافش انداخت،نباید وقت رو تلف میکرد .

به سمت اسانسور رفت اما از کنارش گذشت و درب شیشه ای کنارش که پشت اون راه پله وجود داشت رو باز کرد.

جلو رفت و تقريبا با سرعت پله ها رو دوتا یکی بالا رفت،باید همزمان با اسانسور به طبقه مورد نظر میرسید!

مرد ورنی پوش با صدای لطیف زنی که اعلام میکرد به طبقه ای که خونه اش در اون قرار داره رسیده ،جلو رفت و از اتاقک فلزی خارج شد.

با دو قدم بلند به درب چوبی آپارتمانش رسید، رمز در رو زد و همین که با صدای تیکی باز شد،جسم سختی روی پهلوش و سپس صدای اشنایی نزدیک بهش،توی گوشش نشست

"سر و صدای اضافه باعث میشه پهلوت با یه گلوله‌ی کوچیک سوراخ شه!"

مرد با استرس اب دهنش رو قورت داد و سرشو بالا پایین کرد،صدای پست سرش دوباره گفت

"خوبه

حالا برو جلو"

مرد در خونه اش رو هل داد و بعد از اینکه با اسلحه روی کمرش وارد خونه شد ،در چوبی پشت سر هردوشون بسته شد.

"کلید برق رو بزن"

با دستور فرد ،به سمت کلید برق توی راهرو رفت و دکمه رو فشرد و خونه‌ی تقریبا مجللش روشن شد.

به سمت اسلحه ای که حالا با فاصله روش گرفته شده بود چرخید و نگاهش رو تا روی صورت اون فرد بالا کشید و ثانیه ای بعد پوزخندی زد 

"شجاع شدی... شیاوجان!"

جان دستش رو به سمت کلاهش برد و از روی سرش برداشت و دو قدم جلو اومد و مرد فورا دو دستش رو بالا برد و یک قدم عقب رفت.

"خفه شو و برو روی اون کاناپه بشین ون شنگ!"

مرد با مکث دستورش رو عمل کرد و با قدم های اروم به سمت کاناپه ای که بهش اشاره شده بود رفت و روش نشست اما دست هاش رو پایین نیاورد.

صدای خش دار جان اینبار با تمسخر گفت

"شجاع؟ یادت رفته من یه قاتلم؟"

کلاه توی دستشو روی زمین پرت کرد و روی مبل سرمه ای رنگ مقابلش نشست. با ارامش خم شد و اسلحه اش رو روی میز بینشون گذاشت و دوباره عقب رفت و تکیه داد.

Hot, Like Ice {کامل‌شده}Where stories live. Discover now