Part 24

885 212 45
                                    

های لاولی‌'ز،قبل از خوندن ووت بدید بوس بهتون🍩





♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

جان با نیشخند صفحه لپ تاپ رو بست و دختر کنارش با دهان باز بهش خیره شد،بعد از یک دقیقه انگشت اشاره اش رو به سمتش دراز کرد و در حالی که از تعحب خنده اش گرفته بود گفت

"تو...تو واقعا دیوونه ای جان!

بهش گفتی میخوای واسش ساک بزنی؟؟؟"

جان دندون قروچه ای کرد و زیر دستش زد

"هی اون کلمه کوفتی رو به زبون نیار حالم بد شد!

چیکار میکردم؟

میخوام اون غرور احمقانه اش رو تحریک کنم تا خودشو نشون بده و از لونه موشش بیاد بیرون."

یانگزی لب هاشو بهم فشرد اما نتونست خودشو کنترل کنه و پقی زیر خنده زد و در حالی که بلند بلند میخندید دستشو به شکمش گرفت و روی تخت ولو شد

"یه طور میگی اون کلمه کوفتی انگار اونی که گیه و دیک میخواد منم نه تو!"

جان حرفشو نادیده گرفت و نیم نگاهی بهش انداخت و نفسشو بی حوصله پوف کرد

"نصف شبی دم در کمین کرده بودی ییبوی عزیزتو ببینی؟

متاسفانه قالت گذاشت!"

یانگزی با سر انگشتش اشک حاصل از خنده هاشو گرفت و به سمتش نیم خیز شد

"انگار تو بیشتر از من کفری ای که باهات نیومده خونه!"

جان به یاد لحظه ای افتاد که قبل از بسته شدن در آسانسور ییبو خودشو بیرون انداخته بود و با زمزمه ای که جان به زور شنیده بود،گفت که جایی کار داره و رفته بود!

جان پوکر بهش نگاه کرد

"پا میشی یا پرتت کنم پایین!"

یانگزی دوباره خندید و خودشو جلو کشید و قبل از اینکه بخواد جان رو بغل کنه جان از زیر دستش جا خالی داد و به سمت در دوید و صدای اعتراض یانگزی رو در اورد.

"میدونی که از بغل شدن اونم نصف شب! اونم توسط زن مورد علاقه جوچنگ !چقدرررر دوری میکنم دیگه؟"

جان گفت و هردو زدن زیر خنده.

"گشنه ات نیست؟"

یانگزی از تخت خارج شد و به سمتش اومد

"چرا هس

بیا یچیزی درست کنیم"

جان سری تکون داد و هردو به طرف اشپزخونه رفتن.

حدود نیم ساعت بعد یانگزی روی صندلی اشپزخونه نشسته و به قامت جانی خیره شده بود که داشت مواد غذا رو خیلی حرفه ای تفت میداد.

با طولانی شدن سکوت بینشون ،مرد قدبلند به سمتش نیم نگاهی انداخت و دوباره مشغول کارش شد

Hot, Like Ice {کامل‌شده}Where stories live. Discover now