های گایز👋
بسی خجالت کشیده و شرمسارم ولی این پارت طولانیه و خاصه.
پارت قبل با بعد جدیدی اشنا شدیم که بعد محبوب دلمون کارنارو تسخیر کرده(ساموئل)
تمامی بعد ها جسم دارن یا داشتن.
جسم ساموئل ، میسوعه و این پارت زندگی نامه ای از سرگذشت میسو و ساموئل و اینکه چیشد که الان اینطوری شد...؟😐🤔قسمت یازدهم
در آیینه به خودش نگاه میکرد و با لوازمی که داشت، زیباییش را دو چندان می کرد. شبی دیگر آمده بود و او باید برای معشوقش و همه کسش آماده می شد.
"سرورم وقت داروتونه."
درهای اتاقش آرام باز شد. پیشخدمت محبوبش و دستیار طبیب وارد اتاق شدند.بعد از احترامات تشریفاتی که به شدت رویشان تاکید داشت، بانوی طبیب خانه کاسه چینی سفید را رو به رویش روی میز گذاشت.
به مایع سیاه رنگ داخل کاسه نگاه کرد.دارو هایی که طبیب ها و ساحره ها هرروز برایش درست می کردند؛ یکی از دیگری تلخ تر و بد مزه تر بود اما به خاطر هدفش تن به هرکاری داده بود، این معجون ها چیزی نبودند.پنج سال بود که تلاش میکرد فرزندی بر خلاف حقیقت ذاتی اش به دنیا بیاورد. او معشوقه ویژه ی عالیجناب بود و ارزش زیادی برای پادشاه جهنم داشت.
آدم های زیادی را تنبیه و حتی کشته بود که درس عبرتی شود برای کسانی که او را از خاندان سلطنتی نمی دانستند.
بعد از آن که آماده شد، مسیر عمارتش تا اتاق پادشاه را قدم زنان می رفت و رعشه ی بدن خدمتکارانی که جلویش خم و راست می شدند را حس می کرد.
لبخند می زد و از این همه احترام هر چند اجباری، راضی بود.
چند روز پیش بود که معرکه ای در قصر به راه انداخت، یافا قدرت باشکوهش در قصر قدم میزد در حالی که تکه های بدن و سرهای دو خدمتکار را با شاخ هایش به سیخ کشیده بود.
YOU ARE READING
The Blackness That Gave You To Me(Zsww)
Fantasyرویایی که به نظر دست نیافتنی میآمد، با روح و قلب شاهزاده بهشتی پیوند خورده بود... شاهزاده ای که در ناز و نعمت فراوان زندگی کرده بود، اکنون در هفدهمین سالگرد تولدش، تنها یک آرزو را تمانا میکرد ، آغوش دلنشین عشقی که از او گرفته شده بود! قسمت هایی از...