part2

608 170 25
                                    

{باهات رویا بافتم
باهات خندیدم
باهات زندگی کردم
میدونی همه چیز تو برای من اعتیاد اوره
اینکه بگم بدون تو میتونم زندگی کنم بزرگترین دروغ دنیاست
بیون بکهیون 26 اکتیر 2019}

چان:فکر نمیکنی این همه خوشگل بودن برات دردسر سازه؟
بکهیون دهنش از تعجب باز موند. الان این مرد بهش گفته بود خوشگل؟
بکهیون توی زندگیش از الفاهای مختلف زیادی همچین حرف ها و تعریف هایی رو شنیده بود
ولی نمیدونست چرا حرف  این مرد براش جالب تر بود.بکهیون نگاهش رو دزدید و با گونه های صورتیش و صدای اروم گفت:
+مممم..ممتوجه نمیشم

چان به خجالت کیوتش خندید و بطری اب رو ازش گرفت و خیره تو چشمهای امگا ازش خورد
بکهیون با جابه جایی جذاب سیبک گلوی الفا اب دهنش رو قورت داد.با خودش فکر کرد شاید دوره هیتش نزدیکه وگرنه این مقدار هورنی شدن تو دیدار اولش با یه الفا بعید بود
ولی خب چان هر الفایی نبود. حتی مقدار خیلی کم هم از فرومون شهوتش میتونه هر کسی رو مطیع خودش بکنه چه برسه به امگای کوچولوی معصوم و باکره ی روبه روش.

چان بطری اب رو کنار گذاشت و با دو قدم خودش رو به بکهیون رسوند و روی صورتش خم شد و گفت:
-منظورم اینه که فرشته کوچولویی مثله تو الان باید تواسمونا باشه نه روی زمین
بک حتی از قبلم بیشتر سرخ شد سرش رو بیشتر پایین انداخت و لبخند یواشکی و ریزی زد
چان نزدیک گوشش شد و گفت:
-ولی این فرشته کوچولو نمیترسه اقا گرگه یه لقمه ی چپش کنه؟
بکهیون لبخندش محو شد با استرس سعی کرد الفارو کمی از خودش دور کنه
+ممم..مممن من
چان با دیدن ترس تو چشمهای مظلوم امگا لبخندی زد و از بک فاصله گرفت وگفت :
-نترس کوچولو من با فرشته ها کاری ندارم

به سمته موبایلش رفت و از روی  زمین برداشت.لوکیشن رو برای کریس فرستاد و بهش گفت بیاد دنبالش.بعد از اتمام کارش نگاهش رو به بک داد
بکهیون که داشت زیرزیرکی الفارو تماشا میکرد با نشستن نگاه مستقیم الفا فورا نگاهش رو برگردوند و تو دلش از این همه ضایع بودن خودش ناله کرد.
چان با دیدن حرکت بانمک امگا خنده ی ارومی کرد که باعث صورتی ترشدن گونه های بک شد
هر چقدر میگذشت بیشتر شیفته پسر روبه روش میشد

بک هم یه ادم معمولی بود مثل بقیه و مسلما چانیول باید همونطور که با بقیه سرد رفتار میکرد با اون هم همینطور میبود ولی معصومیت و سادگی که تو وجود امگا بود یا حتی نگرانی تو چشماش وقتی حالش رو میپرسید..
نه نمیتوست نسبت به اینها بی تفاوت باشه.

چانیول اخرین باری که خندید یا لبخند زد تو کودکی برای مادرش بود حالا این پسر ریز چثه با ساده ترین حرکت و کاملا ناخاسته باعث خنده و تپیدن قلب خاموش چانیول میشد

نکنه اون یه معجزه بود؟؟

چان به سمت بکهیون حرکت کرد رو به روش ایستاد
بک با کم رویی نگاهش رو به چهره جذاب الفا دوخت

me after youWhere stories live. Discover now