Part ⌗2

96 18 11
                                    

بی حوصله کولشو روی شونش جا به جا کرد و به راه رفتن ادامه داد،طبق معمول حیاط شلوغ بود و همهمه‌ی سر درداوری همه جا پخش شده بود.

ابستاد و نگاهشو به دنبال دوست هاش چرخوند.یا هیچکدوم تو حیاط نبودن ... یا چشم های یونگسان نمیتونست اونارو تشخیص بده!!

+چرا وایسادی؟

وحشت‌زده تو جا پرید و به پشت سره نگاه کرد.همون دختر یا اصطلاحا بیول !!

-همینجوری

+واو چه دلیل خوبی

دست هاشو به سینه زد و ابرویی بالا انداخت

-اون کسی که دنبالش بودی ـو پیدا کردی؟

بیول سرشو به نشونه منفی تکون داد،زبونشو به پرسینگ گوشه لبش کشید و جواب داد:نه،دارم روش کار میکنم

-خوبه.موفق باشی

بی حوصله گفت و رو چرخوند تا به راه خودش ادامه بده.اما بیول دویید و جلوش ایستاد،یونگسان با تعجب به ابروهای درهم رفتش نگاه کرد

-اتفاقی افتاده؟!

قدمی به جلو برداشت

+چرا حقیقتو نمیگی؟!

متعجب پرسید:کدوم حقیقتو؟

قدم دیگه‌ای برداشت،حالا بیشتر به یونگسان نزدیک شده بود

+منظورت از اون نامه چیه؟

چشم هاشو تو کاسه چرخوند

-گفتم که!!کاره من نبودههه

دست هاشو به سینه زد و سر تکون داد،اخمالو گفت:بزار ببینم..کاره تو نبوده ولی یکی از دوست هام دیده تو اون کاغذو تو کیف من گزاشتی!!چجوری ممکنه؟

دستشو بالا اوارد و با انگشت به پیشونیه یونگسان کوبید،تاکید کرد:داری دروغ میگی!

دست بیولو پس زد و قدمی به عقب برداشت.چشم هاش از تعجب گرد شده بود..در واقع مشخص بود اون دوستِ بیوله که دروغ میگه!! یونگسان هیچوقت اون یادداشت لعنتی و ننوشته بود که بخواد بره و اونو تو کیف بیول بندازه

اون حتی بیولو نمیشناخت که بدونه تو کدوم کلاسه..و حالا چجوری یکی یونگسانو دیده؟! یونگسان بقیه رو مظنون به قتل ادی نمیکرد وقتی خودش هنوز هم عذاب وجدانشو داشت!

بیول پوزخندی زد:چیشد؟!

-جدی میگم...کاره من نبوده! باور کن!!

+اگه بخوام بین باور کردنِ تو و دوستم یکیو انتخاب کنم...خب معلومه دوستمو انتخاب میکنم!نه یه دختره لعنتی که معلوم نیست کیه!!

اخمی کرد و غرید:تو انتخاب دوستات دقت کن!نمیدونم چیکار کنم که باور کنی کاره من نبوده..ولی واقعا من اونو ننوشتم!!!شاید دوستت اشتباهی دیده

𝖳𝗁𝖾 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 𝗈𝖿 𝖺𝖽𝖽𝗒'𝗌 𝖽𝖾𝖺𝗍𝗁Where stories live. Discover now