Day 14 - 6:29 Pm
Hwasa pov:
-چی؟!
وحشتزده پرسید و ایستاد.کیسه میوه از دستش زمین افتاد و حالا هاسا با چشمهایی گرد شده به در خونه نگاه میکرد.
-یعنی چی که جیک قاتل نیستش؟!!!
متعجب فریاد زد.بیول غر زد:من نگفتم جیک قاتل نیست!فقط...ممکنه نباشه
-پس اون کیه که با با جیک یه ساعت شبیه بهم دارن؟
+نمیدونم دارم خل میشم!!
با ناراحتی ابروهاشو توهم کشید.
-برگشتیم خونهی اول..
+نمیدونم
نفس خستهای کشید و خم شد تا کیسه میوه رو دوباره برداره.بیول گفت:خواستم بهت خبر بدم.بعدا حرف میزنیم
-فعلا
تماس و قطع کرد و موبایلو تو جیبش گذاشت.کلید و از جیبش بیرون اوارد و پله هارو بالا رفت.درو باز کرد و داخل خونه شد.با دیدن برق روشن اخم کرد
مطمئن بود که قبل از بیرون رفتن برقهارو خاموش کرده!اب دهنشو قورت داد و با قدمهایی لرزون جلو رفت،کیسه میوه هارو روی میز بزرگ وسط سالن گذاشت و نگاهشو چرخوند.
قلبش به تندی میکوبید و صداش تو گوش هاسا اکو میشد.صدای پایی از پشت سرش شنید...
ولی جرات نداشت که برگرده!! اب دهنشو قورت داد و با چشمهایی گرد شده به کنترل روی میز نگاه کرد.درحالی که به تندی نفس نفس میزد،صبر کرد.
وقتی صدای پا نزدیک شد،با حرکتی سریع کنترل و برداشت و با حالت تهاجمی به طرف شخص چرخید.اما اون پسر سیاه پوش از هاسا سریع بود!
اون دست هاسارو گرفت و کنترل و پایین پرت کرد.جیغ کشید و تلاش کرد به عقب بدوعه اما پسر هاسارو هول داد.جیغ زد و با صورت تو میز رفت.عینک از صورتش به زمین پرت شد..
پسر موهای هاسارو کشید و اونو زمین انداخت.گریه کرد و با دستهاش صورتشو پوشوند.وقتی پسر به پهلوش لگد زد،هق زد و به پهلو چرخید.با دیدن کنترل اونو سریع برداشت و تو صورت پسر پرت کرد.پسر به عقب سکندری خورد.
تو این فاصله بلند شد تا فرار کنه! به طرف در هجوم برد و بیرون رفت.با دیدن پدر و برادرش که جلوی در کلید به دست ایستاده بودن،جیغ زد.
پدرش نگاهی به سر و وضعش انداخت و هراسون پرسید:چیشده؟!!
لب باز کرد تا توضیح بده که با شنیدن صدای شکستن شیشه ساکت شد.اره... بازم قاتل فرار کرد!!
7:20 Pm
Moonbyul Pov:
-هاسا!!!
فریاد زد و از کنار ماشین پلیس و مامور هایی که اونجا ایستاده بودن رد شد.هاسا پتویی دور خودش پیچیده بود و با چهرهای وحشتزده جلوی در ایستاده بود.
YOU ARE READING
𝖳𝗁𝖾 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 𝗈𝖿 𝖺𝖽𝖽𝗒'𝗌 𝖽𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction" ادی خودکشی کرده بود... حداقل این چیزی بود که بقیه میدونستن !! اما یک نفر سعی داشت خرابکاری کنه..اون شروع کرد به پر کردن سایت مدرسه از نوشتههایی که یونگسان ، بیول ، هئین و هاسارو مظنون به قتل ادی میکرد! و حالا وقت کشف کردنِ حقیقتِ مرگِ ادیـه !! "...