Day 1 - 5Nov
5:33 Pmهر دو کلافه تلاش میکردن فکری کنن. با وارد شدن زنی به محوطه دست هئینو گرفت و اونو پشت همون ماشین پارک شده کشید.هئین کنجکاو سر بلند کرد و زنی که وارد ساختمون شد و نگاه کرد
-لعنتی اون دیگه چی میگه؟!!
هئین دستی بین موهاش کشید و غرید:بیول و یونگسان...بدبخت شدن!
-تو اونو میشناسی؟
هئین سرشو بین دست هاش گرفت و نالید:اینو یادم رفت بهشون بگم!!
5:32 Pm
yongsun pov:با احساس بوی عطر مرد چینی به بینیش انداخت،لازم به گفتن نبود ولی علاوه بر گردن درد و کمر درد حالا کلا بدن درد گرفته بود!
سرشو پایین انداخت و به بیول نگاه کرد که چشم هاشو بسته بود و سرشو به قسمت پشتی میز تکیه داده بود.دست یونگسان هنوزم رو دهنش بود...
در حقیقت یونگسان میترسید دستشو برداره!
مرد از جلوی اینهای که به کتاب خونه چسبیده بود کنار رفت و روی کاناپه چرم نشست.تو این مدت لباس هاشو عوض کرده بود و یونگسان امیدوار بود هر چه زودتر بیرون بره!!
چون بیول به نظر زیادی کلافه و عصبی به نظر میرسید.
درد گردن کلافش کرده بود. مضطرب سرشو خم کرد و پیشونیشو به پیشونیه بیول تکیه داد.بیول چشم هاشو باز کرد و متعجب نگاهش کرد.
بی صدا لب زد:ببخشید
با شنیدن صدای در دستشو از روی لب های بیول برداشت و وحشت زده سر بلند کرد و با احتیاط سرشو از زیره میز بیرون کشید،زنی وارد اتاق شده بود و حالا مشغول احوال پرسی با مرد بود.
با چشم هاشو گشاد شده به بیول نگاه کرد،بیول به ارومی شونهای بالا انداخت.عصبی لبشو گاز گرفت و سرشو جای اول برگردوند.
بیول لب زد:چیکار کنیم؟
سرشو به نشونه منفی یا همون نمیدونم تکون داد.بیول لب هاشو لیسید و در اخر زبونشو به پیرسینگ گوشه لبش کشید،یونگسان با تعجب به این حرکت بیول نگاه کرد.
یونگسان اینجوری بود که"باشه اون خیلی سکسیه!ولی الان یه مسئله مهم تر وجود داره-"
یکی از چشم هاشو از فضای خالی میز بیرون اوارد تا یه چیزایی ببینه.با دیدن اون زن و مرد که مشغول بوسیدن هم بودن چشم هاش گشاد شد.
خب...شاید اونا عملا اومده بودن دزدی کنن ولی بازهم باید به حریم شخصیشون احترام میزاشت پس سرشو عقب کشید و نگران به بیول نگاه کرد
یونگسان از اولم میترسید و با این نقشه مسخره مخالف بود،حالا چی شد؟؟ اگه یکی از اون ادما خم بشه میتونه بیول و یونگسانو ببینه..
YOU ARE READING
𝖳𝗁𝖾 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 𝗈𝖿 𝖺𝖽𝖽𝗒'𝗌 𝖽𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction" ادی خودکشی کرده بود... حداقل این چیزی بود که بقیه میدونستن !! اما یک نفر سعی داشت خرابکاری کنه..اون شروع کرد به پر کردن سایت مدرسه از نوشتههایی که یونگسان ، بیول ، هئین و هاسارو مظنون به قتل ادی میکرد! و حالا وقت کشف کردنِ حقیقتِ مرگِ ادیـه !! "...