Day 1 - 5Nov , 12:30 PM
yongsun pov:
با تعجب به دختره سال بالایی نگاه کرد که از کنارش رد شد.اونم مثل قبلی و قبلی و قبلی اخمالو نگاهش میکرد.انگار یونگسان یه ادم فضایی بود!
چشم هاشو تو کاسه چرخوند و به راه رفتن ادامه داد.
+یونگسان!!!
با شنیدن صدای بیول برگشت و به پشت سرش نگاه کرد.بخاطره فریاده بیول حالا همهی اون ادم هایی اخمالو یکجا نگاهش میکردن و یونگسان رسما داشت زیره اون نگاه ها اب میشد!!
بیول به طرفش دویید
-چیزی-
قبل از کامل کردن جملش بیول دستشو گرفت و به دنبال خودش کشید.متعجب دنبال بیول دویید چون مجبور بود!وگرنه دستش قطع میشد و بیول به همراه یه دست یونگسان به مکان مورد نظرش میرسید
دنبال بیول وارد دستشویی ها شد،لب باز کرد تا چیزی بپرسه اما بیول یونگسانو همراه خودش داخل یکی از اتاقک های دستشویی برد و درو محکم بست.
اولین چیزی که یونگسان بهش فکر کرد یه عمل منحرفانه بود!
-چی-
ایندفعه انگشت بیول روی لب هاش نشست،با تعجب به بیول نگاه کرد که خودشو تقریبا به یونگسان که به در تکیه داده بود چسبوند و تلاش کرد از بالای در اونطرف و ببینه
با چشم های گشاد شده به بیول که تو فاصلهی دو سانتیش بود نگاه کرد و تلاش فکر های بد نکنه!
بیول روی پنجه پاهاش ایستاد تا بتونه بهتر ببینه و یونگسان مسخ شده به خط سینش که از یقه بازه لباسش معلوم بود زل زد.خب اون دقیقا جلوی چشم هاش بود و نمیتونست نگاه نکنه!!
سر بلند کرد و به صورت بیول نگاه کرد،از این زاویه یونگسان به خوبی سیب گلوشو میدید.همینطور پیرسینگ سیاه رنگ گوشه لبش،نوره مهتابی ها به موهای بنفشش میخورد و اونارو خوش رنگ تر میکرد
همه اینا باعث شد یونگسان از خودش بپرسه "یه دختر هفده ساله چجوری انقدر سکسیه؟!"
محو تماشای بیول بود اما اون از یونگسان فاصله گرفت و عصبی نگاهش کرد
+همینجوری راه افتادی تو مدرسه؟
سرشو به طرفین تکون داد تا چیز هایی که دیده بود و فراموش کنه.غر زد:منو بیخیال تو چه مرگته؟!برای چی اومدیم اینجا؟!
+تو نمیدونی چی شده؟
سرشو به نشونه منفی تکون داد.بیول موبایلشو از جیب شلوار جین تنگش بیرون کشید و همزمان که چیزیو تند تند تایپ میکرد توضیح داد:بزار اول به هئین و هاسا بگم پیدات کردم
نگاهشو از خط سینه بیول گرفت و غرغر کرد:دکمه هاتو نمیبندی؟اگه هاسا ببینه دعوات میکنه
YOU ARE READING
𝖳𝗁𝖾 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 𝗈𝖿 𝖺𝖽𝖽𝗒'𝗌 𝖽𝖾𝖺𝗍𝗁
Fanfiction" ادی خودکشی کرده بود... حداقل این چیزی بود که بقیه میدونستن !! اما یک نفر سعی داشت خرابکاری کنه..اون شروع کرد به پر کردن سایت مدرسه از نوشتههایی که یونگسان ، بیول ، هئین و هاسارو مظنون به قتل ادی میکرد! و حالا وقت کشف کردنِ حقیقتِ مرگِ ادیـه !! "...