سلام رفقا🌸
اگه میبینین روند کند پیش میره و هیجانی درکار نیست دلیل داره یک: روند آروم پیش نمیره داستان طولانیه و من با جزئیات مینویسم و دو: این یه داستان با ژانر "زندگی واقعیه" پس طبیعتا اتفاق مهیجی رخ نمیده.
و مورد دیگه: من نمیخوام همهی کسایی که بازدید میزنن چیترو ووت بدن چون غیرممکنه ولی اینکه ازتون میخوام حمایت کنین و ووت بدین برای اینه که داستان دیده شه و وقتی هم شرط میذارم تازه ووتها میرسه به نصف بازدیدا پس روند آپ کردن رو به عهدهی من بذارین، شده یبار حمایت خوب بوده من دو روز بعدش هم آپ کردم!
فقط این نیست که آپ نکردن طولانی مدت داشته باشیم.
ممنون از کسایی که حمایت میکنن🤓***
همونطور که قدمهاش رو سمت ورودی خونه برمیداشت همزمان به عقب نگاه میکرد تا مطمئن شه تهیونگِ نیمهبرهنه وارد اتاقش شده.
"جونگکوک!"
و لحظهای بعد این بدن کوچولوی جیمین بود که توی آغوشِ گرمش پرتاب شده بود.
جونگکوک با آرامش چشمهاش رو بست و حس کرد که توی خونهی پدریشه، توی اتاق خودش.
جیمین بهش حس مکان امنش رو میداد.
انگار که یه تیکه از خودش رو بغل کرده باشه."بذار صورتتو ببینم"
جونگکوک با دلتنگی سعی کرد جیمین رو از خودش جدا کنه.
وقتی برادرش رضایت داد تازه تونست موهای بنفش رنگ زیباش رو ببینه که از همیشه بیشتر به صورت قلبی شکلش میاومد."هیونگ"
جیمین فین کوتاهی کرد و با همون چشمهای آرایش شدهش تند تند پلک زد تا مبادا خط چشم قشنگش خراب شه.
جونگکوک از حالت چهرهی بچگانهی جیمین، چینی به کنارههای چشمش داد و بیصدا خندید.
"حالا دوباره بیا بغلم"
و جیمین با ذوق خودش رو به پسر چسبوند.
"کی در رو برات باز کرد؟ وسایلت کجاست؟"
جونگکوک همونطور که جیمین رو گهواره مانند توی آغوشش تکون میداد ازش سوال پرسید.
"نمیشناختمش...یه خانم مهربونِ مو بلوند بود، وسایلمم اونجاست کنار در"
جیمین کلمات رو پشتِ سرهم قطار کرد و از جونگکوک فاصله گرفت.
"انقدر برای دیدن من ذوق داشتی؟"
جونگکوک سربهسرش گذاشت و با شیفتگی به موهای زیباش خیره شد.
"چقدر بنفش بهت میاد"
البته که بنفش رنگ موردعلاقهی جونگکوک بود.
"نتونستم بیشتر از یه ماه بلوطی رو تحمل کنم پس تصمیم گرفتم ریسک کنم و بنفششون کنم"
جیمین با افتخار سینهش رو سپر کرد.
YOU ARE READING
ᴡʜᴏ ᴡᴀs ᴛʜɪɴᴋɪɴɢ✗
Fanfiction▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: اون الان دیگه یک مجرد نبود. جونگکوک نمیدونست که با انتخاب کردن کیم تهیونگ به عنوان همسر قراره از تمام رویاهای یک زندگی مشترک دلزده بشه. تهیونگ مردی نبود که درابتدا خودی نشون داده بود، درست لحظهای که از کلیسا خارج شدن تغییرات...