#تصمیم درست

7.7K 1.1K 377
                                    

***

جونگ‌کوک فکر می‌کرد قضیه‌ی آشپزی کردن کیم تهیونگ برای اون، یه حرفی باشه که توی هوا زده شده باشه اما وقتی به "خونه‌شون" رسیدن، اولین کاری که تهیونگ بعد از مطمئن شدن از راحتی جاش کرد این بود که وارد آشپزخانه شه.

آستین لباس مشکی رنگش رو بالا بزنه و پوست برنزه و رگ‌های برآمده‌ش رو به رخ جونگ‌کوک بکشه.
مرد بدون اینکه پیشبندی ببنده، وسایل درست کردن یک لازانیای خوشمزه رو از یخچال خارج کرد.
شاید به اندازه‌ی جونگ‌کوک توی آشپزی کردن مهارت نداشته باشه اما همین که داشت سعی می‌کرد جلوه‌ی جدیدی از خودش رو نشون پسر بده کافی بود تا این موضوع به همه ثابت شه که داره چقدر برای خوب بودن تلاش می‌کنه.

"به جونگ‌کوک کمک کن تا لباس‌هاش رو عوض کنه"

تهیونگ، جیمین مبهوت شده رو مخاطب قرار داد و دوباره با جدیت وارد آشپزخانه شد.
باید از الان به جونگ‌کوک نشون می‌داد که برای موندن پای تک‌تک حرف‌هاش چقدر مصممه.

"چشم سرآشپز!"

جیمین برای هزارمین بار توی اون روز بارونی که داشت به خوشی تموم می‌شد، لبخند زد و سمت جونگ‌کوکی رونه شد که سرجاش ایستاده بود و نمی‌تونست نگاهش رو از همسرش جدا کنه.
حالا می‌فهمید وقتی داستین می‌گفت چقدر دیدنش توی آشپزخونه‌ش براش جذابه یعنی چی.

"فقط ده دقیقه‌س هیونگ، بعدش بازم می‌تونی با نگاهت بخوریش"

گونه‌های جونگ‌کوک با این واقعیت که داره بدجوری هیزبازی درمیاره قرمز شد.

"این چه حرفایی بود که جلوی تهیونگ زدی؟"

حالا که تنها شده بودن وقت این بود که برادر شیطونش رو مواخذه کنه.
هیچ می‌فهمید امروز چقدر خجالت‌زده‌ش کرده؟
حساب تعداد دفعاتی که گونه‌هاش رنگ گرفته بودن و نگاهش رو می‌دزدید از دستش در رفته بود.

"بیا اول لباس‌هات رو عوض کنیم پسر خوب"

"هی! دست نزن به موهام، من یه پاپی کوچولو نیستم"

جیمین بدون توجه به صدای بانمک برادرش و غرغرهایی که به وضوح شنیده می‌شد، چندبار دستش رو توی موهای مرطوب جونگ‌کوک کشید و اون رو سمت اتاق مشترکی که با تهیونگ داشت هدایت کرد.

"درسته..درسته تو یه پاپی بانمک نیستی حالا با اون چشم‌های درشتت انقدر بهم ترسناک نگاه نکن"

جونگ‌کوک ناخودآگاه دوباره سرش رو عقب کشید تا با این بهونه بتونه دوباره تهیونگی که سرش حسابی با آشپزی کردن گرم بود رو ببینه.

"می‌دونم جذابه ولی باور کن همش برای خودته"

جونگ‌کوک دلش می‌خواست از دست شیطنت‌های برادرش جیغ بزنه و موهاش رو بکشه.
ولی نمی‌تونست چون اون یه دختر نبود و باید مثل پسرهای بد، تمام حرص و عصبانیت‌ش رو با مشت و لگد تخلیه می‌کرد اما متاسفانه جونگ‌کوک یه پسر بد نبود.

ᴡʜᴏ ᴡᴀs ᴛʜɪɴᴋɪɴɢ✗Where stories live. Discover now