***
بعد از یه حموم طولانی، عصرونهی خوشمزهای خوردن و جونگکوک موفق شد کاری کنه که تهیونگ اون روز به شرکت نره.
وقتی میدونست جیسو مشتاقتر از همیشه اونجا حضور داره، اصلا دلش نمیخواست مرد جذابش رو راهی کنه.
دست خودش نبود.
خوشش نمیاومد اون دختر با دیدن کوچیکترین لبخند از سمت تهیونگ، به خودش امیدوار شه چون متاسفانه شناخت کاملی از این مدل دخترها داشت."انقدر انرژی ازت گرفتم که نخوای پیشنهاد رنگ کردن دیوارهارو بهم بدی؟"
جونگکوک دم عمیقی از عطری که تهیونگ به گودی گردنش زده بود، گرفت و حتی نا نداشت که پلکهاش رو از همدیگه فاصله بده.
هم سکس کوتاه و هم حموم طولانیشون بقدر کافی جونگکوک رو خسته کرده بود.
چشمغرهی بانمکی هم رفت وقتی یادش اومد تهیونگ توی وان بهش پیشنهاد یه راند دیگه رو داده بود."انگار منم ازت انرژی گرفتم که نخوای به شرکتت سر بزنی"
خشم پسر بخوبی توی کلامش مشخص بود.
"اوهوم...خودمم دوس ندارم تنهات بذارم"
دستش رو دور دستهای همسرش گذاشت که تمام کمر باریکش رو کاور کرده بود.
"میخوام درسمو ادامه بدم"
تهیونگ مکثی کرد.
"تو دانشگاه رو تازه تموم کردی لاو"
"نه از اون مدل درسا"
تهیونگ ضربهی دست پسر رو با گرفتن مُچش مهار کرد.
"نمیفهمم منظورت چیه"
"منظورم کارای هنری بود، میخوام حرفهای نقاشی رو امتحان کنم"
"پس نباید میگفتی میخوای درستو ادامه بدی"
جونگکوک با کرختی سرش رو بالا آورد و از زیر چتریهای نیمه مرطوبش به همسرش خیره شد و خب...تهیونگ نگاه شاکیش رو نادیده گرفت.
"غلطگیر!"
سینهی مرد لرزید و جونگکوک فهمید تهیونگ درحال خندیدن بهش بوده.
"خب پس میری کلاس؟"
پسر "نچی" کرد.
"پس چی؟"
"میرم کلاس"
این روی تخس پسر هم حرصدرار بود و هم خندهدار!
"پس چرا گفتی میخوای درستو ادامه بدی؟"
بالاخره جیغ جونگکوک بالا رفت.
از بدن گرم تهیونگ فاصله گرفت و نگاه چپی به حولهای که بدن عضلهایش رو دربرگرفته بود کرد."پاکن بازی درنیار تهیونگ"
صورت جونگکوک بخاطر بخار حموم قرمز شده بود اما الان بخاطر حرص و عصبانیت، قرمزترم بنظر میرسید.

ESTÁS LEYENDO
ᴡʜᴏ ᴡᴀs ᴛʜɪɴᴋɪɴɢ✗
Fanfic▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: اون الان دیگه یک مجرد نبود. جونگکوک نمیدونست که با انتخاب کردن کیم تهیونگ به عنوان همسر قراره از تمام رویاهای یک زندگی مشترک دلزده بشه. تهیونگ مردی نبود که درابتدا خودی نشون داده بود، درست لحظهای که از کلیسا خارج شدن تغییرات...