#آرامش

8.7K 1.2K 613
                                    

***

وضعیت جونگ‌کوک توسط دکتر چک شد.
یک مدت نباید از دست راستش استفاده می‌کرد، استراحت مطلق!
هرچی نباشه مچ دستش شکسته شده بود.
باید تا چند هفته بهش هیچ فشاری وارد نمی‌کرد تا روند بهبودیش به خوبی طی می‌شد.

تهیونگ با دقت به حرف‌های دکتر گوش می‌داد و همچنان دست سالم پسر رو میون انگشت‌های بلندش قفل کرده بود و پوست سفیدش رو نوازش می‌کرد.
جونگ‌کوک برای اولین‌بار احساس می‌کرد که همسرش می‌تونه یه حمایت‌کننده عالی براش باشه.
و چقدر حامی بودن به تهیونگ می‌اومد، قطعا مرد در آینده پدر خوبی می‌شد.
نمی‌تونست جلوی صورتی شدن گونه‌هاش رو بگیره.
دست جونگ‌کوک که نبود!
تهیونگِ جدید بدجوری به دلش نشسته بود.

این لذت‌بخش بود توی یک کشور غریب کسایی رو داشته باشی که بهت حس خونه داشتن رو بدن.
خونه، جایی که مکان امن همه‌ی آدم‌هاست و حالا تهیونگ و جیمین تبدیل به خونه‌ی جونگ‌کوک شده بودن.

"هر زمان که دردِ دست آسیب دیده‌ش شدت گرفت از مُسکِن‌هایی که تجویز کردم براش تزریق کنین. تا چند هفته استراحت مطلق"

دکتر این‌بار بیماری که روی تخت دراز کشیده بود رو مخاطب حرف‌های خودش قرار داد.
پسرِ بانمکی که به طرز بچگانه‌ای دستش توسط همسرش گرفته شده بود و چشم‌های درشت و مژه‌های بلندش از روی نگرانی مدام تکون می‌خوردن.

"اصلا به دستت فشار نیار، وسیله‌ی سنگینی باهاش بلند نکن و سعی کن مراقب باشی که تا یه مدت آب با گچ دستت برخورد نداشته باشه و مرطوب نشه، باندی هم که برات بستم باید هر شش ساعت تعویض شه و این مسئله رو به همسرتون می‌سپارم"

تهیونگ پلک‌هاش رو از روی اطمینانِ خاطر روی همدیگه فشرد.

"حتما، ممنونم دکتر"

جونگ‌کوک متواضعانه از مردی که تقریبا میانسال بود، تشکر کرد.
مرد چشم آبی از پشت عینک گِردش، به تهیونگ نگاه کرد و منتظر تایید اون هم موند.

"مراقبش هستم"

تهیونگ نتونست لحن مفتخرانه‌ش رو پنهان کنه.
مراقبت کردن از جونگ‌کوک مساوی بود با نزدیک شدن بهش.

"پس می‌تونه همین الان مرخص شه"

دکتر کوتاه گفت و بعد از اینکه روی شونه‌ی جیمین زد، از اتاق خارج شد.

جیمین سمت برادرش پا تند کرد و پالتوی مشکی رنگش رو سمتش گرفت.
باید بعدا جونگ‌کوک رو درجریان این قضیه می‌ذاشت که تهیونگ توی چه حال بدی دست و پا می‌زده.

"من کمکش می‌کنم"

تهیونگ پیش‌دستی کرد و پالتو رو از دست جیمین گرفت.

"دستت رو بیار بالا عزیزم"

جونگ‌کوک هل زده از اینکه جلوی جیمین اینطور صدا زده شده، دست آسیب دیده‌ش رو بالا آورد و تهیونگ به سرعت شونه‌ی ظریفش رو لمس کرد.

ᴡʜᴏ ᴡᴀs ᴛʜɪɴᴋɪɴɢ✗Où les histoires vivent. Découvrez maintenant