S1. Part 13 🍲

210 83 58
                                    

+جونگین اون الان عملا سرت کلاه گذاشت! چرا هیچی نگفتی؟

_ولش کن کیونگسو. بیا بریم. دیرمون میشه.

کیسه ی پلاستیکی رو از دست جونگین گرفت و به طرف مخالفش قدم برداشت: اگه تو نمیتونی چیزی بگی من میتونم. نباید اجازه بدی سه برابر قیمت اصلی ازت پول بگیره.

بلافاصله دنبال کیونگسو دویید و با گرفتن بازوش سعی کرد عقب بکشتش: ولش کن کیونگسو. خب؟ میخوای دعوا درست کنی؟ اون همیشه اینطوریه. ما وقتشو نداریم.

+وقتشو نداریم یا جرعتشو؟ همیشه اینطوریه؟ جونگین اون همیشه کلاه تورو برمیداره و باز هیچی نمیگی؟

_این اطراف جای دیگه ای نیست که بتونیم چیزایی که میخواییم رو ازش بخریم.

+به درک! چون نیست حاضری صد برابر پول بدی؟ اصلا نگاه کردی؟ اون فقط با تو اینکارو کرد! یه طوری نگاه میکرد انگار تو...

لب هاش رو روی هم فشار داد و سعی کرد بیشتر از اون حرف های نامربوط نزنه.

_باشه. دفعه ی دیگه حواسمو جمع میکنم. بیا بریم؛ وسط خیابونیم!

نفس کلافه ای کشید و با بیرون آوردن بازوش از بین انگشت های جونگین جلوتر به راه افتاد.

*****

با صدای بلندی که به گوشش رسید چشم هاش رو گرد کرد و بلافاصله به شکم پسر کوتاه‌تر خیره شد.

کیونگسو با خجالت دستش رو روی معدش گذاشت و با صدای آرومی گفت: خب گرسنمه! از وقتی رسیدیم داریم اینارو درست میکنیم!

خنده بلندی کرد و با ریختن آخرین قطرات شکلات آب شده روی خامه ی صورتی رنگ؛ کاپ کیک شکلاتی تازه پختشون رو بالا گرفت و با کنترل کردن نیشخندش گفت: بیا. زودباش امتحانش کن. میترسم بپری روم منو بخوری!

بلافاصله کیک رو از جونگین گرفت و بدون اهمیت بهش که بقیشون رو توی ظرف میچید گاز بزرگی بهش زد.
با پخش شدن مزه ی شکلات توی دهنش چشم هاش رو بست و ناله ی بلندی کرد.

+آه خدایا این خیلی عالی شده!

خودش رو روی صندلی بیرون اومده از پشت میز رها کرد و بعد از خوردن باقی مونده ی کاپ کیک بین انگشت هاش نفس عمیقی کشید: آخیش! حس میکنم معدم آروم گرفت.

_جدا؟ خوشمزست؟

+وقتی سه برابر پول موادشو دادی باید خوشمزه باشه!

جونگین نفس بی حوصله ای کشید و با تکیه دادن به اپن به کیونگسو خیره شد.

_کی قراره دست از تیکه انداختن برداری؟

+وقتی مطمئن شم دیگه این اتفاق نمیوفته؟

_کیونگسو تو حس میکنی مادرم یا یه همچین چیزی هستی؟

I LOVE YOU 🍲Where stories live. Discover now