+جونگین اون الان عملا سرت کلاه گذاشت! چرا هیچی نگفتی؟
_ولش کن کیونگسو. بیا بریم. دیرمون میشه.
کیسه ی پلاستیکی رو از دست جونگین گرفت و به طرف مخالفش قدم برداشت: اگه تو نمیتونی چیزی بگی من میتونم. نباید اجازه بدی سه برابر قیمت اصلی ازت پول بگیره.
بلافاصله دنبال کیونگسو دویید و با گرفتن بازوش سعی کرد عقب بکشتش: ولش کن کیونگسو. خب؟ میخوای دعوا درست کنی؟ اون همیشه اینطوریه. ما وقتشو نداریم.
+وقتشو نداریم یا جرعتشو؟ همیشه اینطوریه؟ جونگین اون همیشه کلاه تورو برمیداره و باز هیچی نمیگی؟
_این اطراف جای دیگه ای نیست که بتونیم چیزایی که میخواییم رو ازش بخریم.
+به درک! چون نیست حاضری صد برابر پول بدی؟ اصلا نگاه کردی؟ اون فقط با تو اینکارو کرد! یه طوری نگاه میکرد انگار تو...
لب هاش رو روی هم فشار داد و سعی کرد بیشتر از اون حرف های نامربوط نزنه.
_باشه. دفعه ی دیگه حواسمو جمع میکنم. بیا بریم؛ وسط خیابونیم!
نفس کلافه ای کشید و با بیرون آوردن بازوش از بین انگشت های جونگین جلوتر به راه افتاد.
*****
با صدای بلندی که به گوشش رسید چشم هاش رو گرد کرد و بلافاصله به شکم پسر کوتاهتر خیره شد.
کیونگسو با خجالت دستش رو روی معدش گذاشت و با صدای آرومی گفت: خب گرسنمه! از وقتی رسیدیم داریم اینارو درست میکنیم!
خنده بلندی کرد و با ریختن آخرین قطرات شکلات آب شده روی خامه ی صورتی رنگ؛ کاپ کیک شکلاتی تازه پختشون رو بالا گرفت و با کنترل کردن نیشخندش گفت: بیا. زودباش امتحانش کن. میترسم بپری روم منو بخوری!
بلافاصله کیک رو از جونگین گرفت و بدون اهمیت بهش که بقیشون رو توی ظرف میچید گاز بزرگی بهش زد.
با پخش شدن مزه ی شکلات توی دهنش چشم هاش رو بست و ناله ی بلندی کرد.+آه خدایا این خیلی عالی شده!
خودش رو روی صندلی بیرون اومده از پشت میز رها کرد و بعد از خوردن باقی مونده ی کاپ کیک بین انگشت هاش نفس عمیقی کشید: آخیش! حس میکنم معدم آروم گرفت.
_جدا؟ خوشمزست؟
+وقتی سه برابر پول موادشو دادی باید خوشمزه باشه!
جونگین نفس بی حوصله ای کشید و با تکیه دادن به اپن به کیونگسو خیره شد.
_کی قراره دست از تیکه انداختن برداری؟
+وقتی مطمئن شم دیگه این اتفاق نمیوفته؟
_کیونگسو تو حس میکنی مادرم یا یه همچین چیزی هستی؟
YOU ARE READING
I LOVE YOU 🍲
RomanceFiction: I Love You (First Season)(کامل شده) Couple: Kaisoo Genre: Romance, Drama Writer: Honey Bee Description: جونگین تبدیل به مشتری هرروزه ی یه رستوران کوچیک شده که اتفاقا روی پیشخدمتش هم کراش زده... اما حتی فکر به اینکه بخواد به علاقش اعتراف بکن...