S2. Part 10 🛵

123 57 46
                                    

بهترین بخش روز توی تمام سال های اخیر عمرش حالا تبدیل به سخت ترین یا شاید عذاب‌آور ترین شده بود.

-دیدن چانیول-

درست بعد از اتفاقی که دیشب افتاد، ترجیح میداد حداقل تا یک هفته باهاش روبه‌رو نشه اما به هیچ وجه نمیتونست سرکار نره.

با نرفتنش ثابت میکرد اتفاقات اخیر روش تاثیر گذاشتن. گذاشته بودن اما به هیچ وجه نمیخواست چانیول این رو بفهمه.

تا جایی که میتونست دیر سرکار رفت اما وقتی جونگده بهش گفت چانیول اون روز رو سرکار نمیره ناامیدی عمیقی قلبش رو فرا گرفت.

یه جایی ته قلبش میخواست چانیول رو ببینه و اون طوری رفتار کنه انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده.

از وضعیتی که داخلش بود نفرت داشت.
چانیول بهترین یا شاید حتی تنها دوستش بود و هیچ تصوری از زندگی بعد از از دست دادن دوستیشون نداشت.
مطمئن بود قراره توی تنهایی و افسردگی خودش بمیره.
دلش میخواست باهاش حرف بزنه تا شاید اینطوری سوتفاهم هاشون برطرف بشه اما وقتی خود چان حتی از دیدنش هم دوری میکرد کیونگسو چیکار میتونست بکنه؟

بعد از بوسه ی دیشبش اون شب رو به یاد آورد. یادش اومد که چانیول رو بوسیده اما متوجه عصبانیت زیادش نمیشد.

بوسه ی توی مستی چیزی نبود که بهش افتخار کنه اما واقعا لایق اون حجم از بدرفتاری بود؟
چانیول انقدر از بوسش متنفر بود که اینطوری واکنش نشون میداد.

با رفتن آخرین مشتری میزش رو به سرعت دستمال کشید و بلافاصله بعد از عوض کردن لباسش بی توجه به اعتراض های جونگده به طرف خونه ی چانیول رفت. مهم نبود اگه اون نمیخواست جلو بیاد. کیونگسو نمیتونست تا فردا با یه خوره توی مغزش دووم بیاره. همون چند ساعت هم زیادی بود!

رمز در رو وارد کرد اما وقتی دید عوض شده با عصبانیتی که چند برابر بیشتر شده بود مشتش رو به در کوبید.

+درو باز کن پارک چانیول!

با شنیدن صدای قدم های چان و بعد از اون باز شدن در مشتی به سینش زد و با عقب رفتنش داخل خونه شد.

+ترسوی عوضی!

به چانیول بی تفاوت کنار در خیره شد و میلش برای مشت زدن توی صورتش رو کنار زد.

چانیول اما حواس پرت از عصبانیت کیونگسو با دیدن زخم کمرنگ روی لبش که ردی از اتفاق شب قبلشونربود لبخند کمرنگی زد.

+برای چی امروز نیومدی؟

_فکر کردم نمیخوای منو ببینی.

+اگه میخواستم خودم میتونستم تصمیم بگیرم که نیام! تو حق نداری به جای من فکر کنی!

_معذرت میخوام.

+همین؟ چرا...چرا اینکارو میکنی چانیول؟ چرا دیشب اونکارو کردی؟

I LOVE YOU 🍲Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang