آخرین میز رو هم دستمال کشید و بی حوصله به ساعت نگاه کرد.
غذا خوری کوچیکشون امروز مشتری زیادی نداشت پس کار زیادی هم نبود که انجام بدن.
با ضربه ی ارومی که به پشتش خورد سمت چانیول برگشت و منتظر بهش نگاه کرد.
چانیول: چیشد؟ پسرک کم حرف امروز نیومد؟
با لب های آویزون به در نگاه کرد و گفت: نه! امروز میخواستم اسمشو بپرسم!
با صدای زنگ در هردوشون به سمت در برگشتن و چان با دیدن مشتری ثابتشون پشت صندوق برگشت.
کیونگسو با لبخندی که عمیق تر از همیشه بود به استقبال مشتری جدید رفت و با لبخند سمت میز همیشگی هدایتش کرد.
_امروز چی میل دارین؟
+گیمباپ.
با لب های آویزون گفت: اوه...متاسفانه تموم شده!
+اوه!
لبخند دوباره ای روی لب هاش نشست و گفت: اما رولت های تخم مرغ و سبزیجات خوشمزه ای داریم. میخوایین امتحانشون کنید؟ همراه با سوپ جلبک و کیمچی؟
با لبخند سرش رو تکون داد و به دور شدن گارسون قدکوتاه خیره شد.
چند دقیقه بعد که غذاش مقابلش بود دوباره اون صدای نرم رو شنید: امیدوارم از غذا لذت ببرید آقای...اوه! من اسمتون رو نمیدونم.
با تعجب به کیونگسو نگاه کرد و آروم گفت: اسمم؟
_خب بله! شما تقریبا هر روز به غذا خوری کوچیک ما میایید. من معمولا اسم مشتری های ثابتمون رو میدونم.
~دروغگو!!~
صدای توی ذهنش رو ساکت کرد و منتظر به جونگین خیره شد.
+کیم...کیم جونگین.
_چه عالی! منم دو کیونگسو ام...البته معمولا دی.او صدام میزنن.
بی اراده دستش رو جلو برد و در کمال تعجب چند ثانیه ی بعد دستش بین دست های گرم کای فشرده شد.
دستش رو عقب کشید و با انرژی مضاعفی گفت: از آشنایی باهاتون خیلی خوشحال شدم آقای کیم.
+کای!
_بله؟
+دوست...خب...دوست های منم کای صدام میزنن.
کیونگسو حس میکرد اگه لبخندش یکم دیگه کش بیاد ممکنه لبش پاره بشه اما بی اهمیت دوباره خم شد و گفت: از آشنایی باهاتون خوشبختم کای شی.
با لبخند از کای فاصله گرفت و خیلی سریع پیش چانیول رفت.
+که اینطور دوکیونگسو! پس تو اسم همه ی مشتری های ثابت رو میدونی نه؟
سرش رو کج کرد و یواشکی به جونگین که مشغول غذاش بود نگاه کرد.
ضربه ی آرومی به بازوی چان زد و آروم گفت: ساکت باش میشنوه!
STAI LEGGENDO
I LOVE YOU 🍲
Storie d'amoreFiction: I Love You (First Season)(کامل شده) Couple: Kaisoo Genre: Romance, Drama Writer: Honey Bee Description: جونگین تبدیل به مشتری هرروزه ی یه رستوران کوچیک شده که اتفاقا روی پیشخدمتش هم کراش زده... اما حتی فکر به اینکه بخواد به علاقش اعتراف بکن...