S2. Part 8 🛵

108 57 21
                                    

با ورودش به رستوران کیونگسو لبخند عمیقی بهش زد و تکون دادن دستش تلاس کرد بهش سلام کنه.

نگاهش رو پایین انداخت و سعی کرد بدون فکر اضافه لباس هاش رو عوض کنه.

+چانیولا! حالت خوبه؟

صدای پرانرژی کیونگسو برای اولین بار توی اون روز توی گوش هاش پیچید.

_آره.

+منم خوبم!

با پررویی جواب داد و با تکیه به دیوار به چانیول خیره شد تا بالاخره بهش توجه کنه.

روز قبل فقط یک ساعت از پخش کردن وسائلشون گذشته بود که بارون گرفته بود مجبور شده بودن به خونه برگردن.

+امشب فوتبال داره چانی. بیام پیشت باهم ببینیم؟...نه اصلا تو بیا! چون قرار دیروزمون خراب شد هنوز کلی خوراکی توی خونه دارم. میتونیم همشونو بخوریم. میدونی...حیف شد که نتونستیم بریم پیک نیک اما امشب میتونیم جبرانش کنیم.

_نمیتونم...میخوام از نزدیک بازی رو ببینم.

+جدا؟ خیلی خوب میشه!

_آره. یه نفر دیروز بلیط اضافشو بهم داد؛ منم قبول کردم.

*****

آخر وقت کاریشون تمین یکی از آشپز هاشون که دوماهی میشد باهاشون کار میکرد بعد از تموم شدن کارش جلوی در اصلی رستوران منتظر بود.

کیونگسو بعد از بستن شالش دور گردنش بیرون رفت و با دیدن تمین با تعجب سرجاش ایستاد.

+تمینا! چرا اینجا موندی؟

تمین با خوشحالی لبخند عمیقی زد: برای بازی امروز دوتا بلیط داشتم. یکیشو دادم به چانیول. منتظر اونم.

+اوه!

با لبخند سرش رو بالا و پایین کرد و دستش رو برای تمین تکون داد.

+بهتون خوش بگذره. من دیگه میرم.

*****

با عطسه ی بلندی که از چان شنید سرش رو با تاسف به دو طرف تکون داد و ازش دور شد.

چند دقیقه بعد با دولیوانی که ازشون بخار بلند میشد پیشش برگشت.

+خودتو سرما دادی نه؟

لیوان رو از دست کیونگسو گرفت و سعی کرد با فوت کردنش خنکش کنه.

+دیروز تمین رو دیدم. گفت که میخوایید باهم برید. میخواستم منتظرت بمونم تا ازت خداحافظی کنم اما فکر کردم دیرتون میشه.

سرش رو بیشتر توی لیوان قهوش فرو برد تا به خیال خودش از نگاه کیونگسو دور بمونه.

_چون گفت تنهاست باهاش رفتم.

+به هرحال تو با من قهری! اگه با اون نمیرفتی پیش منم نمیومدی پس خوبه که بهتون خوش گذشته. قهوتو بخور پارک چانیول. اگه تا شب خوب بشی قول میدم ببرمت یه جای خوب.

I LOVE YOU 🍲Where stories live. Discover now