S2. Part 17 🌻

136 45 36
                                    

با شنیدن صدای زنگ، ظرف میوه رو روی میز گذاشت و به طرف در رفت.
با باز کردنش و دیدن چانیولی که از خستگی چشم هاش قرمز شده بود و به چارچوب در تکیه داده بود بدون اینکه چیزی بگه کنار رفت و اجازه داد دوست خستش وارد خونه بشه.

_تنهایی؟

+آره...هیونگم دو ساعت پیش رفت. مامانت برگشت خونه؟

_آره. امروز صبح، قبل از اینکه برم رستوران رفت...منم بعد از کار برگشتم خونه...اما انقدر خسته ام که...حتی نمیتونم بخوابم.

چانیول رو روی مبل نشوند و بعد از خاموش کردن تلویزیون به طرف آشپزخونه رفت.

+بشین تا یه چیزی بیارم بخوری.

پاکت شیر رو از یخچال بیرون آورد و بعد از اینکه مقداریش رو داخل شیرجوش ریخت روی گاز گذاشتش تا گرم بشه.

+چرا انقدر خسته ای؟ فکر میکردم رئیس بالاخره یکی رو استخدام کرده.

_لوهان؟ برای اینکه کل روز داشتم بهش میگفتم چیکار کنه اما بازم همه سفارشارو اشتباه میبرد؛ همه حساب کتابارو بهم ریخت؛ باعث شد صدبار جلوی مشتری خم و راست بشم و عذرخواهی کنم؛ چند ساعت هم بیشتر مونده بودم تا بقیه کارارو انجام بدم. جونگده اونو نفرستاده تا بهم کمک کنه. فرستادتش تا از من انتقام بگیره.

لیوان شیر گرم رو دست چانیول داد و نزدیک بهش نشست.

+اینو بخوری خوابت میبره.

با چشم های نیمه باز کمی به بخاری که از لیوان بلند میشد نگاه کرد و شروع به نوشیدنش کرد و با پایین فرستادن اولین قلپ نفس راحتی کشید.

کیونگسو لبخندش رو خورد و با صدای آرومی گفت: خب؟ از مامانت بافتنی یاد گرفتی؟

_مطمئن باش میتونم حداقل یه شالگردن دراز یا یه کلاه ببافم! اون کاموا های لعنتی...میدونی چقدر سخت بود؟ اما مامانم اصرار داشت که یاد گرفتنش راحته.

خنده ی کیونگسو باعث شد عصبانیتش کنار بره.

_تو چی؟ هیونگت سعی نکرد توی خواب بکشتت؟

+یااا! دربارش اینطوری حرف نزن! اون اصلا آدم بدی نیست. فقط یکم...سخت گیره. همین.

_حداقل بالاخره به زندگی قبل برگشتیم.

کیونگسو با لبخند عمیقی سرش رو بالا و پایین کرد.

+آره! فردا بالاخره میتونم برگردم سرکار.

_آره اما حق نداری لوهان رو بندازی گردن من. فهمیدی؟ برای خودته. هرکاری میخوای باهاش بکن. مسئولیتش دیگه حتی یه لحظه هم با من نیست. حواست به پات هم باشه! هنوز کامل خوب نشده.

با اخم کمرنگی سرش رو تکون داد و ظرف میوه ی روی میز رو برداشت و با گرفتن لیوان نصفه خوره از چانیول دوباره به آشپزخونه برگشت.

I LOVE YOU 🍲Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon