سوئیچ موتور رو دست کیونگسو داد و وقتی دوباره نگاه مرددش رو دید دستش رو با اطمینان روی بازوش کشید.
×مرسی که قبول کردی کیونگی. همین کلی برام ارزش داره.
کیونگسو سرش رو بالا و پایین کرد و با اطمینان گفت: بهش سر میزنم. چیزیش نمیشه تا بیای.
لبخند عمیقی روی صورت چانیول نشست.
×آره میدونم چیزیش نمیشه. تو وقتی اینو میگی دیگه کاملا مطمئنم میکنی. پات بهتره؟
کیونگسو نگاهی به پای بسته شدش انداخت و با تکون دادنش سرش رو بالا و پایین کرد.
+آره. خوبم. تو امروز خسته شدی؟
صورت چانیول بلافاصله توی هم رفت و با مظلومیت سرش رو تکون داد: آره. انقدر به جونگده هیونگ غر زدم که راضی شد یکی دیگه رو هم استخدام کنه.
+جدا؟
×آره! خودش قول داد.
+بیا بشین. وقتی یکم بهتر شدی برو.
چانیول بلافاصله دستش رو توی هوا تکون داد و با چشم های گرد شده قدمی به عقب برداشت.
×نه نه. مامانم تا یک ساعت دیگه میاد خونم...برای همین میخوام اونجا رو مرتب کنم.
+باشه پس...هروقت تونستی بیا همو ببینیم. باشه؟
لبخند کمرنگی زد و بعد از قبول حرف کیونگسو با خداحافظی سریع و کوتاهی از برادرش از خونه بیرون رفت.
سوهیوک با تعجب به چانیولی که تقریبا فرار کرده بود نگاه کوتاهی انداخت و دوباره مشغول خرد کردن گوجه هاش شد.
کیونگسو با پرش کوتاهی روی اپن نشست و یکم از ترکیب سیب زمینی پخته و سبزیجات هیونگش خورد.
_چانیول...همیشه اینطوریه نه؟
+چطوری؟
_عجیب غریب؟
کیونگسو خنده ی آرومی کرد و خواست یه تیکه از گوجه ها هم برداره اما با اخم برادرش دستش رو عقب کشید.
+عجیب غریب نیست. تو اینطوری نگاش میکنی اونم ازت میترسه!
ابروهاش سوهیوک طوری بالا پریدن که انگار اولین بار بود همچین چیزی میشنید.
_از من میترسه؟
+آره! تو با اخم به همه خیره میشی بعضی وقتا هم یه طوری به آدما نگاه میکنی انگار ازشون متنفری.
گوجه هارو توی ظرف کوچیکی ریخت و برای پیدا کردن سس سویا نگاه کوتاهی داخل کابینت ها انداخت.
_پس تو چرا نمیترسی؟
+تو اونطوری به من نگاه نمیکنی! وقتی به من نگاه میکنی لبخند میزنی.
ابرو های برادرش برای بار دوم بالا پریدن.
_جدا؟
+آره! تو وقتی لبخند میزنی خیلی کیوت میشی!
YOU ARE READING
I LOVE YOU 🍲
RomanceFiction: I Love You (First Season)(کامل شده) Couple: Kaisoo Genre: Romance, Drama Writer: Honey Bee Description: جونگین تبدیل به مشتری هرروزه ی یه رستوران کوچیک شده که اتفاقا روی پیشخدمتش هم کراش زده... اما حتی فکر به اینکه بخواد به علاقش اعتراف بکن...