با تکیه به چارچوب در منتظر شد تا بکهیون جعبه ی وسائل چانیول رو بیاره.
_چرا چان خودش نیومد؟
خواست جعبه رو بگیره اما دست بکهیون عقب کشیده شد.
+نمیدونم؛ شاید دیدنت براش سخت بود.
_دیدن اونم برای من سخته...باهم خوشحال بودیم.
+پس چرا جدا شدین؟
_شاید همه چیز فقط خوشحال بودن نبود. مثل تو و جونگین.
سرش رو بالا و پایین کرد و با لبخند کمرنگی حرفش رو تایید کرد.
_از جونگین خبر داری؟
+از وقتی از کره رفته دیگه نه.
_برمیگرده؟ شاید بتونید رابطتون رو درست کنید.
+فکر نکنم...همه اول رابطه شور و اشتیاق دارن...بعدش شناخت شروع میشه و میفهمن میتونن این خوشحالی رو با همه بدی ها کنار هم حفظ کنن یا نه...تردید دارم که من و جونگین میتونستیم از پسش بربیاییم یا نه.
جعبه رو دست کیونگسو داد و سعی کرد با تردید سوالش رو بپرسه.
_هنوزم دوستیم نه؟
+آره...فکر کنم هستیم.
*****
_چی میگفت؟
+نصف زندگیتو توی خونش جا گذاشته بودی یول!
سعی کرد همونطور که ماشین رو هدایت میکنه جعبه رو از دست کیونگسو بیرون بکشه.
_یا! تو وسائل من سرک نکش!
+این جوراب منه؟ جوراب من تو خونه ی بکهیون چه غلطی میکرده؟...اه چقدر بو میده! اینو سر به نیست میکنی فهمیدی؟ نزدیک خونه ی من بیاریش با هم آتیشتون میزنم.
_یا دو کیونگسو! حواست به منه؟
+چی میگی؟
_بکهیون...چیزی درباره من نمیگفت؟
دستش رو از توی جعبه بیرون کشید و بی حوصله جواب داد.
+میخواست بدونه خودت چرا نیومدی.
_تو چی گفتی؟
+گفتم اگه میدیدت گریه میوفتاد.
_چی؟
با دیدن چشم های گرد شده ی چان خنده ی آرومی کرد و بعد از گذاشتن کارتون بین دست هاش روی صندلی عقب شیشه ماشین رو پایین کشید تا سرش رو یکم بیرون ببره.
+شوخی کردم احمق! گفتم لابد نتونسته تورو ببینه.
_بهت گفتم فقط بگی نمیتونست بیاد.
+تو که میدونی من هیچ وقت دروغ نمیگم بیبی!
چانیول بی حوصله نفس عمیقی کشید و بی اینکه حرفی بزنه به رانندگیش ادامه داد.
YOU ARE READING
I LOVE YOU 🍲
RomanceFiction: I Love You (First Season)(کامل شده) Couple: Kaisoo Genre: Romance, Drama Writer: Honey Bee Description: جونگین تبدیل به مشتری هرروزه ی یه رستوران کوچیک شده که اتفاقا روی پیشخدمتش هم کراش زده... اما حتی فکر به اینکه بخواد به علاقش اعتراف بکن...