S2. Part 1 🌻

196 67 39
                                    

آه غمگینی کشید و بعد از اینکه آروم شونه ی چانیول رو فشورد به طرف آشپزخونه رفت تا براش یکم آب بیاره.

همون لحظه چانیول ناراحت سرش رو به پشتی مبل تکیه داد و سعی کرد از سالن به کیونگسو دید داشته باشه: وقتی...با جونگین بهم زدی؛ فکر میکردم احتیاج به این همه ناراحتیت نیست ولی الان حس میکنم یکی داره مشت میزنه به سینم.

لیوان آب رو دست چانیول داد و کنارش نشست.

+درست میشه چانیولا!

_تو...حالت کاملا خوب شده؟ دیگه به جونگین فکر نمیکنی؟

+شیش ماه از جدا شدنمون گذشته. حتی شمارشم خوب یادم نمیاد! معلومه که خوب شدم!

_پس...برای همینه هرروز بازم منتظرش میشینی؟

+کی گفته هنوزم منتظرش میشینم؟

_خودم!...وقتی میبینم بعضی وقتا زل میزنی به میزی که همیشه پشتش مینشست میفهمم.

+فقط از روی عادته چانیول. من دیگه بهش فکر نمیکنم.

با یادآوری دوباره بکهیون صورتش توی هم رفت و با جمع شدن دوباره ی اشک توی چشم هاش گفت: ولی من به بکهیون فکر میکنم!

+شماها فقط چند روزه که از هم جدا شدین! معلومه که هنوز بهش فکر میکنی!

_بکهیون...اولین رابطه ی جدی من بود...ولی اونم نمیخواست پیشم بمونه.

با لب های آویزون دوست ناراحتش رو بغل کرد و همونطور که دستش رو روی کمرش بالا و پایین میکرد گفت: ولشون کن چانیول. هیچ کدومشون لیاقت ما دوتا رو نداشتن. ما خودمون دوتایی از پس همه چی برمیاییم. مگه نه؟

_ولی با بکهیون بیشتر../

+میخوای بریم بیرون؟ یه جارو پیدا کردم که قهوه هاش محشرن.

دوباره بلند شدن صدای ناله ی چانیول باعث شد صورتش رو توی هم ببره.

_بکهیون هم قهوه دوست داشت!

*****

+اگه بتونی کل بستنیتو یه جا بخوری هرچی پول همراهم دارم بهت میدم!

چانیول ابروهاش رو بالا انداخت و با شک پرسید: چقدر داری؟

کمی روی نیمکت جابه‌جا شد و با درآوردن کیف پولش نگاهی به محتویاتش انداخت.

+دویست وون!

_قبوله!

نگاه کنجکاو کیونگسو روش نشست و با لبخند عمیقی منتظر بهش خیره شد.

+زود باش!

چوب بستنی رو بالا برد و با فاصله دادن لب هاش همه ی بستنی رو توی دهنش جا داد و بعد از چند ثانیه درگیری چوب بستنی خالی رو بیرون کشید.

کیونگسو توی جاش پرید و ضربه ی آرومی به بازوش زد: ایول!...باید قورتش بدیا! وگرنه قبول نیست.

I LOVE YOU 🍲Où les histoires vivent. Découvrez maintenant