•정직한 감정과 나쁜 타이밍이 가장 고통스러운 조합이에요.
احساسات صادقانه و زمانی نامناسب، ترکیب دردناکیه.
•
بهار شروع شده و تمام شهر رو شکوفه های زیبا فرا گرفته بود
شکوفه هایی که بر روی درختان خودنمایی میکردند و آماده گل دادن بودن
گل هایی با رنگ های مختلف
گل هایی با طرح های مختلفنسیم به آرومی از بین شکوفه ها رد میشد و بین موهای نسبتا بلند پسر زیبا میپیچید.
پسر درحالی که کنار ورودی پارک ایستاده بود میخواست حرفی رو بزنه که بارها تمرینش کرده بود.
"هیونگ بیا قرار بزاریم"
اما حالا با دیدن هیونگ مورد علاقش با بهترین دوستش تنها چیزی که نصیبش شد یه لبخند تلخ بود.
چطوری همهچیز بد پیش رفت
چطوری تمام مدت از همه چیز بیخبر بود
چطوری بدون اینکه بدونه همه چیز خراب شدداشت از اون فاصله میدید که چطوری هیونگش از پسر کوچیکتر مراقبت میکنه، اینکه باهم بودند و باهم میخندیدند... این خنده فیک و ساختگی نبود بلکه از اون خندههای کمیاب بود که حتی چشمانشون هم خوشحالی اونها رو فریاد میزد.
اما نمیخواست هیچچیز رو قبول کنه.
سعی داشت به خودش دلداری بده 'همهی اینا ساختگیه'... اما نبود.میخواست فرار کنه.
میخواست از اون مکان نحس فاصله بگیره.تمام مسیر رو با عجله طی میکرد.
گریه صورتش رو خیس کرده بود. قفسه سینهاش سنگین شده بود و نفس کشیدن اذیتش میکرد.
+بیومی؟
کسی اسمش رو صدا زد اما اشکهاش نمیذاشت شخص روبهروش رو به درستی ببینه
مرد مو بلوند به جلو دوید و پسر رو در آغوش گرفت.
_خوبی؟ چرا گریه میکنی؟
+.......
_نمیخوای بگی چه اتفاقی افتاده؟
+هیونجین..
_جانم
+هیچ اتفاقی..
گلوش شروع به خارش کرد، انگار که چیزی درونش سعی داشت خودش رو به بیرون پرتاب کنه.
سرفه..
یک گلبرگ
________________________________
یونگیو دوسدارین؟🐣
ووت و کامنت♡؟!
YOU ARE READING
"loving you"
RomanceCouple: yeongyu Genre: youth - school life- Fantasy • 널 위해서라면 난 아파도 강한 척 할 수가 있었어 بخاطر تو میتونم وانمود کنم قوی ام حتی وقتی صدمه دیدم. • _تو خوبی؟ +من خوبم هیونگ اون دروغ میگفت 'ترجمه شده' نویسنده: Orangebeoms