chapter15🌼

444 121 25
                                    


아름다웠던 기억들,하얗게 물들여져...

و خاطرات زیبامون ، دارن از بین میرن...

امروز بلاخره رسیده بود. روزی که این مدت آرزوش رو داشت.
امروز بلاخره تحت عمل جراحی قرار می‌گرفت.

از شب قبل به تهیون پیام داده بود که نمیتونه به مدرسه بیاد چون چکاپ داره.
از اینکه به دوستش دروغ بگه خوشش نمیومد اما چاره دیگه‌ای نداشت.
حداقل برای چکاپ و هم برای عمل جراحی باید به پزشک مراجعه میشد و شاید این وجه مشترکشون باعث می‌شد کمتر عذاب‌وجدان داشته باشه.

اگرچه دکتر ساعت عمل رو 7صبح مشخص کرده بود اما بومگیو مثل همیشه زودتر بلند شد و درحالی که یونیفرم مدرسه رو به تن داشت از خونه خارج شد.
نمیخواست پدر و مادرش بهش مشکوک بشن یا حتی بدتر از اون، از بیماریش خبردار بشن.

زمانی که داشت برای رسیدن به خط اتوبوس سبز* رنگ قدم میزد با هیونجین تماس گرفت و پسر رو از آدرس بیمارستان، ساعت عمل و... مطلع کرد.
حالا ساعت تقریبا 5:53 بود.


-بومگیو‌شی لطفا وارد اتاق بشین.

بومگیو بعد از اینکه توسط یکی از پرستارها صدا زده شد به اتاق دکتر رفت.

اوایل از دکتر خوشش نمیومد اما به مرور موفق شده بود باهاش ارتباط بگیره.
دکتر جئون وونو بارها باهاش تماس گرفتی بود و درباره‌ی بیماری و عملی که در پیش داشت صحبت کرده بود.
چندین بار سعی کرده بود بومگیو رو از انجام عمل منصرف کنه اما هربار تنها جوابی که دریافت میکرد این بود"انجامش میدم"

_بومگیو! اومدی

+بله دکتر. اول وضعیتم رو چک میکنید؟

دکتر فقط سر تکون داد و به صندلی روبه روش اشاره کرد تا بومگیو بشینه.
بعد از چک کردن وضعیت داخلی بومگیو بلاخره صحبت کرد

_بومگیو الان تو وضعیت نسبتا خوبی هستی اما همینطور که قبلا هم گفتم شانس موفقیت این عمل کمه.

+اگر عمل ناموفق باشه.... ، میمیرم؟

_همینطوره!

بومگیو بعد از جوابی که از طرف دکتر شنید فقط لبخند زد.
لبخندی که تلخیش حتی خودش رو هم اذیت میکرد.

+میتونم قبل از آماده شدن برای عمل چیزی بنویسم؟

وونو سری تکون داد و قلم و کاغذ رو به سمت پسر گرفت.
پسر کم سن و سالی که با هر بار دیدنش باعث میشد تمام وجودش رو غم بگیره.

بومگیو با دستای لرزونش شروع به نوشتن روی کاغذ کرد. قصد داشت تمام چیزهایی که توی دلش جمع شده بودن، روی کاغذ خالی کنه. تمام ناگفته‌ها رو..
با عجله مینوشت اما اشکش‌هاش اجازه نمیدادن کاغذ‌ رو‌به‌روش رو به درستی ببینه.

کاغذی سفیدی که حالا با دست‌خط نامرتب و اشک‌هاش تغییر رنگ داده بود رو تا زد و به دکتر داد.

+لطفا این رو به همراه من تحویل بدین، فقط در صورتی که بعد از عمل از خواب بیدار نشدم..

_حتما

دکتر وونو هم لبخند غمگینی زد و کاغذ تا شده رو در جیب روپوش پزشکیش گذاشت.





_"وقتشه جراحی رو شروع کنیم"

________________________________

* در سئول اتوبوس‌های سبز برای سفر و رفت‌آمد به داخل شهر مورد استفاده قرار می‌گیرند.

* در سئول اتوبوس‌های سبز برای سفر و رفت‌آمد به داخل شهر مورد استفاده قرار می‌گیرند

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

                   _jeon wonwoo(Seventeen )_        
          

دکتر جئون وونو هم معرف حضور کارات‌ها هستن:)
رپر جذاب سونتین.
عکسش رو هم گذاشتم تا از زیباییش مستفیض بشین:>

فقط چند چپتر دیگه تا پایان فیکشن باقی مونده.
ازتون میخوام تا اینجا هر صحبت و انتقادی که دارین به اشتراک بزارید. نظرات مثبت و چه منفی باشن برای من  ارزشمنده، هیچ‌چیز بهتر از نظراتی که از طرف شما دریافت میکنم نیست.
اینکه میدونم کسانی هستن که این فیک رو میخونن باعث میشه برای ادامه کار انرژی و انگیزه بیشتری داشته‌باشم.

پس خوشحال میشم کامنت بزارید و یا حتی در دایرکت نظراتتون رو به من بگید،حتی سایلنت ریدرها:)

ووت هم فراموش نکنید^<^

&quot;loving you&quot;Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang