•
당신은 내가 같은 나를 사랑할 것인가?آیا منو اینجوری که هستم ، دوست خواهی داشت؟
•"دانشآموزان عزیزم. آخرین سال تحصیل در مدرسه هم گذشت.
از امروز به بعد شما نه به عنوان دانشآموز بلکه به عنوان یک فرد بزرگسال وارد جامعه میشید. در رشتهی مورد علاقتون تحصیل میکنید و میتونید کارهایی که در آرزوی اون بودین رو انجام بدید."
خانم شین سردبیر کلاسشون درحالی که با لبخند با یکی از کاپلهای کلاسشون که باهم در ردیف اول نشسته بودن نگاه میکرد، به صحبتهاش ادامه داد. "جدا از همهچیز، در آیندهی پیشرو میتونید رابطهی عاشقانتون رو بدون نگرانی برای اُفت نمرههاتون ادامه بدین. همینطور اون دانشآموزای عزیزی که تابحال با کسی آشنا نشدین، نگران نباشین شما هم میتونید شخص مناسب خودتون رو پیدا کنید."
"مدتی که با شما گذروندنم، اگرچه که خیلی اذیتم کردین و باعث شدین پوستم چروک بیوافته اما بازهم برام جز خاطرات شیرین زندگیم باقی میمونه. همچنین امیدوارم منهم نقش مفیدی رو در زندگی شما عرضه کرده باشم!"~خانم میشه امروز رو آزاد باشیم؟ میخواییم باهم عکس بگیریم و...
"نگران نباشین بچهها، مدرسه مراسم کوتاهی رو براتون در نظر گرفته. بعد از اینکه مدارکتون رو دریافت کنید میتونید هرکاری میخوایین انجام بدین. البته بعدا برای عکاسی به سالن اصلی بیایین"
.
.
.بعد از پایان مراسم و دریافت گواهی در محوطهی مدرسه زیر سایهی درختا نشستن.
ته- بچهها این کارت شناسایی رو میبینین! از الان به بعد به لطف این میتونیم سوجو* بنوشیم.
کای- هوم.. بعد از مدرسه تا یه مدت طولانی میخوام استراحت کنم اما بعدش بیایین همگی باهم سوجو بزنیم.
یونجون سری تکون داد و گوشی تویه دستاش رو خاموش کرد.
_ نظرتون چیه بازی کنیم؟
=موافقم.. فکر کنم کای یه بطری خالی داشته باشه
کای هومی گفت و از کولهپشتی خاکستری رنگش، بطری رو در آورد و وسط گذاشت.
شیش پسر و البته فلیکسی که چند دقیقهای میشد به جمعشون اضافه شدهبود، دور بطری حلقه زدن.اولین نفر سوبین بطری رو روی زمین به حرکت درآورد.
بعد از چند دور چرخش، رو به هیونجین ایستاد./جرئت یا حقیقت؟
=حقیقت
/اممم.. اولین بار کجا با فلیکس آشنا شدی؟
=سال قبل وقتی مسابقات بسکتبال بین مدارس برگزار شد. اونموقع میزبان مسابقات دبیرستان یونگسان بود.
روزی که ما با تیم مدرسهی یونگسان مسابقه داشتیم، گوشیم خاموش شده بود و من مسابقمون رو فراموش کرده بودم.
وقتی گوشی رو چک کردم و متوجه پیام مربی شدم با عجله خودم رو به اون مدرسه رسوندم اما خب بازی تمام شدهبود....
مربی هم به عنوان تنبیه گفت سالن مسابقه رو تمیز کنم و فلیکس هم اون روز از طرف تیم یونگسان باید سالن رو مرتب میکرد.
اونجا همدیگه رو ملاقات کردیم و من ازش خواستم بیشتر باهم وقت بگذرونیم و آشنا بشیم.
YOU ARE READING
"loving you"
RomanceCouple: yeongyu Genre: youth - school life- Fantasy • 널 위해서라면 난 아파도 강한 척 할 수가 있었어 بخاطر تو میتونم وانمود کنم قوی ام حتی وقتی صدمه دیدم. • _تو خوبی؟ +من خوبم هیونگ اون دروغ میگفت 'ترجمه شده' نویسنده: Orangebeoms