•
우리 둘이 하고 싶은 대로 그려가자.بیا آینده رو هرجوری که میخوایم، نقاشی کنیم.
•_تو همهچیز رو به یاد داری درسته؟!
+هیونگ من..
_صبرکن بومگیو منظور بدی ندارم... فقط نامهای که هیونجین داشت و همینطور نامهای که توی بیمارستان جا گذاشته بودی رو خوندم و خب.. احساس کردم بهتره دربارشون باهات صحبت کنم.
+هیونگ من واقعا متأسفم...
_این حرفا رو نگفتم که متاسف باشی فقط میخواستم ..
= بومگیووو~~
با شندین صدای بلند هردوشون برگشتن و به هیونجینی که با عجله به سمتشون میومد نگاه کردن..
_بوم فکرکنم نتونیم الان صحبت کنیم.. بیا فردا همدیگه رو ببینیم...بهت پیام میدم، درباره زمان و مکانش..
+هرجایی راحتی هیونگ، برای من فرقی نداره..
=چوی یونجون، میبینم تو هم اینجایی!
_داشتم با بومگیو صحبت میکردم که رسیدی
=بابتش متاسفم!
_به هرحال من باید برم... فعلا بچهها
=صبرکن، فکرمیکردم با بومگیو صحبت داری.
_برای امشب کافیه
_هی بومی فردا رو فراموش نکن+باشه هیونگ.. مراقب خودتباش
یونجون سری تکون داد و مسیری که دونفره اومده بودن رو به تنهایی برگشت.
+جینی..اینجا چیکار داشتی؟
=هیچی فقط میخواستم امشب رو با تو بگذرونم...حالا که مدرسه تموم شده احتمالاً تا مدتی نتونیم همدیگه رو ببینیم.
+هوم
=صحبتش اینقدر مهم بود که بخاطرش تا اینجا همراهت اومده بود؟
+هیون... میشه بریم زمین بازی اطراف خونهشما؟ اونجا میتونیم باهم صحبت کنیم.
=اما....باشه بریم!
چند دقیقهای میشد که رسیده بودن و هردوشون بدون هیچ حرکتی روی تاب نشسته بودند.
+هیونجین.. نامهای که به یونجون دادی، چی بود؟
= نامه؟! اها خب.. قبل از اینکه بههوش بیای با دکتر وونو صحبت کردم.
= اولش قصد نداشت بهم بده اما وقتی داشتم از اتاقش خارج میشدم من رو صدا کرد و اون نامه رو بهم داد.
=گفت قبل از شروع عمل نوشتی و چون مدت بیهوش بودنت طولانی شده بهتر دیده اون نامه رو به من بده.+هوم..
=بومگیو ، باور کن قصد نداشتم به یونجون بدم... حتی خواستم اون برگه مسخره رو دور بندازم اما اون جلوم رو گرفت و نامه رو ازم برداشت.
YOU ARE READING
"loving you"
RomanceCouple: yeongyu Genre: youth - school life- Fantasy • 널 위해서라면 난 아파도 강한 척 할 수가 있었어 بخاطر تو میتونم وانمود کنم قوی ام حتی وقتی صدمه دیدم. • _تو خوبی؟ +من خوبم هیونگ اون دروغ میگفت 'ترجمه شده' نویسنده: Orangebeoms