دوستان سلام... میدونم وسط داستان خوندنتون پارازیت انداختم ولی یه حرفی رو سریع میزنم میرم...
میخواستم یه عذر خواهی کنم درباره ی کوتاه بودن هر قسمت! آخه میدونید چون این فن فیکو قبلا توی اینستاگرام گذاشتم حالا دارم فقط کپی میکنم و اینجا میذارم، برای همین قسمتا کوتاهن
راستی راستی حساب اینستاگرامم هم همین اسم واتپدمه...
و اونجا هم همین فن فیکا رو میذارم. خیلیخوشحال میشم فالو کنیدیه چیز دیگه... اونم اینکه این فن فیک داره تموم میشه و بعد از این میخوام درباره ی عشق خودم، هری، یه فن فیک بذارم که اونم خیلی قشنگه پس دنبال کنید
خب دیگه «حرف کوچولوم» تموم شد! بقیه ی داستان رو بخونید...
![](https://img.wattpad.com/cover/33710403-288-k918174.jpg)
VOUS LISEZ
Don't let me go [persian fanfiction_ by bahar!]
Fanfictionتنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.