امتحان اسونی بود ولی جونگکوک بخاطر استرسش خیلی طولش داد به طوری که تعداد کمی از بچه ها سر امتحان بودن و خیلیا زود دادنو رفتن.
وقتی مطمئن شد، برگش رو به پرفسور داد و از کلاس بیرون رفت، با دیدن تهیونگ که پشت بهش وایساده بود و با دوستاش حرف میزد، دویید سمتش و از پشت رفت رو کولش. تهیونگ شوک شد و سری دستشو روی رون کوک گذاشت تا هردوشون با مخ نخورن زمین.
جونگکوک هم پاهاشو دور شکم تهیونگ حلقه کرد و دستاشو دور گردنش.-چطوری جونگکوک!
بکهیون با دیدن اون دوتا لبخند پهنی زد و سوالو از جونگکوک پرسید و جونگکوک هم متقابلا لبخندی زد و گفت:
-ممنون-چطور دادی امتحانتو؟
تهیونگ سرشو یکم عقب برد تا جونگکوکو ببینه، جونگکوک سرشو روی شونه تهیونگ گذاشت:
-اسون بود ولی خیلی استرس داشتم تو چطور دادی؟
تهیونگ یکم کوک رو به بالا پرتاب کرد تا راحت تر بگیرتش:
-اسون بود پس عین اب خوردن دادم، فکر کنم دومین نفر از کلاس خارج شدمجونگکوک هوم کشداری کشید و سرشو تو گودی گردن تهیونگ فرو بردو چشماش رو بست، ساعت نزدیک 10 صبح بود و خوابش میومد. تهیونگ که دید جونگکوک خستس از دوستاش خدافظی کرد و همونطور که جونگکوک روی کولش بود به سمت سالن گریفیندور رفت.
-اوخی چقدر کیوتن
شیومین با دیدن اون کاپل با صورت مظلومی گفت.
-بالاخره تهیونگم وارد دنیای عاشقی شد به به
چانیول با صورتی که وات د فاک ازش میبارید به بکهیون نگاه کرد، بکهیون که نگاه چانیول رو دید تند تند پلک زد و گفت:
-چیه خب اونم الان کسیو داره که دوسش داره
چانیول تغییری توی مودش نداد و ییشینگ خم شد تا صورت چانیول رو ببینه:
-ارور چهارصد و چهار
پسرا با حرف لی و البته قیافه چانی*که صدرصد با حرف لی هماهنگ بود* خندیدن.تهیونگ همونطور که جونگکوک رو به سمت سالن میبرد، با خودش فکر کرد که چطور یه ادم میتونه انقدر سبک باشه؟ درسته جونگکوک هجده سالش بود اما مثل یه بچه هفت ساله سبک بود.
فکرش مشغول بود و اصلا متوجه نشد که جونگکوک داشت بهش کرم میریخت، زمین گرده دیگه!
دیروز تهیونگ به جونگکوک کرم ریخت و نزاشت کوک روی درس تمرکز کنه. و حالا جونگکوک داشت بوسه های خیسی روی گردن تهیونگ میزاشت تا تحریکش کنه ولی چون تهیونگ حواسش جای دیگه ای بود متوجه نشد.جونگکوک تو دلش مدل جین هیونگش خندید، که از نظرش اون خنده ها، خنده های شیطانی بودن.
دختر و پسرایی توی راه به جونگکوک و تهیونگ نگاه میکردن، بعضیا بهشون تیکه مینداختن و بعضیا قربون صدقشون میرفتن.به در سالن که رسیدن تهیونگ نفس عمیقی کشید و جونگکوک رو باز به سمت بالا پرتاب کرد تا دوباره راحت تر بگیرتش و بعد هم رمز مخصوص رو به اون زن چاق.... اوه ببخشید، به اون زن زیبا داد.
همه عین سگ ازش میترسیدن چون صدای جیغ هاش به شدت کر کننده بود و کافی بود بهش بگی "بالا چشمت ابروعه"، میشوره میزارتت کنار... به قول جین واسه خودش شیر زنیه.
بعد از باز شدن در، تهیونگ بلافاصه وارد سالن شد و در پشت سرش خود به خود بسته شد.
YOU ARE READING
𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 2
Fanfictionکی فکرشو میکرد فصل دوم! کاپل: تهکوک کاپل فرعی: نامجین،یونمین، چانبک،سکای،شیوچن ژانر: مدرسه ای، رمنس، فانتزی، فیکشن، هری پاتری نویسنده: تئودور فصل دوم پایان یافته✅ زندگی پر خطری بود و هست! کسی اسیب میبینه؟ کسی میمیره؟ این زندگی از همون اول هم مشکوک...