𝑷𝒂𝒓𝒕 4

797 157 45
                                    

-امسال بیشتر پیش همیم 

-اون وقت چرا؟
همه جز تهیونگ برای تایید سوال یونگی سر تکون دادم

-خب.... ما پارسال کم پیش هم بودیم شاید تقریبا 4 ماه....
یکم فکر کردو دوباره ادامه داد:
-خواهرم یکی از معلمای مدرسس ولی فعلا مرخصیه و سالای قبل دانش اموز بود و گفته که همه دانش اموزا.....
اومد ادامه بده که تهیونگ جاش ادامه داد:
-پیارسال یکی از دانش اموزای مدرسه رید تو کل مدرسه واسه همین مجبور شدن دانش اموزای پارسال رو کمتر نگه دارن که نه خطری برا دانش اموزا داشته باشه نه مدرسه خراب شه یهو، واسه همین فقط 4 ماه رفتیم مدرسه و حالا امسال برای جبران بیشتر میمیونیم

همه درجواب تهیونگ سر تکون دادن
جونگکوک برگشت سمت جیهوپ چون نمیخواست سوالی از تهیونگ بپرسه:
-هوم اون دانش اموز چیکار کرده بود؟

جیهوپ در جواب شونه ای بالا انداخت:
-اومممم نمیدونم خود خواهرمم بهم چیزی نگفت

تهیونگ که جواب سوالشو میدونست شروع کرد به حرف زدن:
-اون دختر توی دستشویی پسرا.... ههه حتی تو دستشویی دخترا هم نرفت
پوزخندی زدو ادامه داد:
-اون یه جورایی شبیه جن زده ها شده بود و کارایی که میکرد دست خودش نبود، توی دستشویی طبقه ششم که متعلق به پسراس وردی خوند که بل کل هاگوارتز اوار شه اما اقای مون و معلما تونستن جلوی خراب شدن هاگوارتز رو بگیرن
نامجون دستی به پیشونیش کشید:
-جالبه اینو نمیدونستم

-تهیونگ اون دختر چی شد؟
تهیونگ برگشت سمت جین:
-مرد....

-هنننننن مرد؟ چرا؟
یونگی با تعجب پرسید
-یکی داشت مغزشو هدایت میکرد و همون باعث شد دختر خودکشی کنه.... میگن که همون بهش دستور داده تا خودشو بکشه

جونگکوک با یاد اوری پارسال که تهیونگ مغزشو همینطوری هدایت کرده بود لرزی کردو سرشو پایین انداخت:
-چه ترسناک

اروم گفت اما ظاهرا همه شنیده بودن، جیمین برگشت سمت کوک:
-حالا که فکر میکنمممممم نکنه قرار بود پارسال همین بلا سر جونگکوک بیاد؟

جیهوپ چشم غره ای رفتو برگشت سمت تهیونگ:
-خانوادش چی کار کردن؟

-خب اونا انداختن گردن مدرسه و تقریبا اقای مون نزدیک بود اخراج شه اما شورای مدرسه به خانوادش توضیح دادن.... نمیدونم چی گفتن ولی خانوادش قانع شدن و شکایتشونو پس گرفتن

-عوضش اگه من میمیردم کسی شکایت نمیکرد اونا از خداشونه من پیششون نباشم

جین کنار جونگکوک نشسته بود با حرف جونگکوک بغلش کرد:
-هی پسر غصه نخور، مهم اینه پارسال تموم شد و تو جلوش کم نیاوردی

جونگکوک با اخم نیم نگاهی به تهیونگ کرد، تهیونگ با دیدن اخم کوک سرشو پایین انداخت
خب قطعا یه معذرت خواهی بدهکار بود نه؟

𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 2Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz