𝑷𝒂𝒓𝒕 27

537 116 28
                                    

(21:03)

با دیدن دختری که همراه تهیونگ و بقیه وارد سالن شد، اخمی کرد، چرا همش باهاشونه؟
زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد، منتظر بود تهیونگ بیاد سر میز اما در کمال تعجب کنار دوستاش نشست. البته اون دختر رفت سمت میز خودشون.

جونگکوک پوفی کرد:
-من میرم خوابگاه
بقیه " باشه" ای گفتن و بعد جونگکوک از سالن غذا خوری خارج شد.

جیمین که مطمئن شد کوک رفته جیغی زد:
-کیم تهیونگگگگگگ
انقدر صداش بلند بود که همه با ترس برگشتن به جیمین نگاه کرد.

تهیونگ با ترس برگشت سمت جیمین:
-بله؟
جیمین با اخم ترسناکی به تهیونگ نگاه کرد، اخمش جوری ترسناک بود که هرکی اون نزدیکا بود از جیمین ترسید:
-گمشو بیا بتمرگ اینجا کارت دارم

تهیونگ از ترس لبخند ضایعه ای زد و از جاش بلند شد، به سمت میز خودشون اومد و کنار نامجون نشست.جین اخمی کرد و از جاش بلند شد، مخاطب به کسایی که نگاهشون میکردن داد زد:
-سرتون تو کار خودتون باشه

دختر و پسرای حاضر در سالن همه دوباره مشغول کارهای خودشون شدن و جین با پوزخند دوباره سر جای خودش نشست.
تهیونگ پوفی کرد:
-خب بگو

جیمین چشماش رو ریز کرد و با صدای عادی اما ترسناک شروع کرد به حرف زدن:
-دلیل این کارت چیه؟ میدونم الان میگی کدوم کارم ولی بزار خودم کامل بگم کدوم کارت... جونگکوک نه ناهار خورد نه شام چرا؟ چون دوست پسر عزیزش از صبححح پیشش نبود و بعد هم اونو با دختری دیده که قبلا همه فکر میکردن دوست دخترشه!

(فلش بک)
جیمین و یونگی با هم از سالن بیرون اومدن، یونگی نفس نفس میزد:
-خداروشکر فرار کردیم وگرنه زنده نمی موندیم از دست جین
جیمین "هوم"ی کرد، با دیدن جونگکوک دست یونگی رو گرفت:
-بیا بریم دنبالش
یونگی سری تکون داد:
-اوکی
یکم عقب تر از جونگکوک بودن، کوک که ایستاد اونا هم پشت یه ستون ایستادن.
-اوهوعععع اون جنیه
جیمین در جواب سری تکون داد و خیلی واضح شونه های افتاده جونگکوک رو دید، دندوناشو روی هم فشار داد:
-تهیونگو میکشم
و بعد هم با هم از اونجا رفتن.
(پایان فلش بک)

جیمین با اخم ادامه داد:
-دوست داشتناتون دقیقا چطوریه؟ اصلا به کوک اهمیت میدی؟ والا نمیدونم این چه اخلاق عنیه شما دوتا دارید، معمولا کاپلا وقتی عاشق همن همش پیش همن نه اینکه هرکدوم صبح تا شب با دوستای خودشون باشن

تهیونگ ظاهرا چیزی نداشت که بگه، خودشم میدونست چه غلطی کرده:
-من... فقط وقت نداشتم

جین پوزخند زد:
-به قلب شکسته جونگکوک بگو وقت نداشتم، به نظرت درست میشه همه چی؟ چه توضیحی داری بهش بدی؟ میخوای بگی به تو ربط نداره که با دختر حرف میزنم؟ اونم دختری با اون سابقه؟

تهیونگ از روی صندلیش بلند شد:
-جونگکوک کجاس؟
نامجون از اینکه تهیونگ حداقل یکم عقل داره، سری تکون داد:
-خوابگاه

𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 2Where stories live. Discover now