-خیل خوب ما دیگه میریم شما به عاشقانتون برسید
کیونگ با خنده گفتو به زور با بقیه از پیش تهیونگ و کوک رفتنچند دقیقه ای توی سکوت هی به این ور اونور نگاه میکردن که جونگکوک سکوتو شکست:
-برا چی پدرت زدت؟
با این حرف چشمای تهیونگ چهارتا شد:
-کی گفته پدرم منو زده؟جونگکوک چشم غره ای رفتو رو به روی تهیونگ نشست:
-سالم میری خونتون بعد کتک خورده برمیگردی میخوای کسی شک نکنه؟تهیونگ پوزخند زد:
-دوستات خیلی سریع بهت میگنا
جونگکوک سر تکون داد:
-هومتهیونگ شیطون به پشت جونگکوک نگاه کردو بلند شد:
-بیا
دستشو دراز کرد تا جونگکوک هم بلند شه
جونگکوک دست تهیونگو گرفتو بلند شدتهیونگ رفت سمت خروجی مدرسه که از حیاط هم راه داشت
جونگکوک اروم دویید سمتش:
-کجا میریمتهیونگ لبشو گاز گرفت:
-میفهمی
و بعد هم از مدرسه بیرون رفتجونگکوک وسط راه وایساد:
-گفتن اجازه نداریم بریم بیرون! تنبیه میشیما
(شاید سوال شه که جونگکوک نبودو از کجا فهمید.... لوسیفر بهش گفت)تهیونگ برگشت سمتش:
-این مال قبل بود که اون یارو شبحه ازاد بود و درضمن کسی نمیبینتمون که تنبیه شیم
وقتی مکث جونگکوکو دید بیخیال شد:
-باشه بیا برگردیم
خواست برگرده که جونگکوک دستشو گرفت:
-بریمتهیونگ پوزخند زدو دست جونگکوکو گرفت
اروم با هم دیگه راه میرفتن که لیز نخورن چون زمین یخ زده بودبعد چند دقیقه به جنگل رسیدن
جونگکوک اخم کرد:
-مرتیکه خر منو اوردی جنگل ممنوعه؟تهیونگ سر تکون داد:
-نه اینجا ممنوع نیسیکم جلوتر به دریاچه رسیدن که ابش یخ زده بود
اطراف کامل با برف پوشیده شده بود و ترکیب درختا با رنگ سفید یه حس ارامش بخش بودجونگکوک به اطراف نگاه کرد:
-چه خوشگلهتهیونگ سر تکون دادو روی درخت شکسته شده نشست:
-هوم
جونگکوکم کنار تهیونگ نشستو به منظره نگاه کردبعد چند دقیقه جونگکوک یه گوله برف برداشت:
-نظرت چیه؟
تهیونگ از گوشه چشم به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک با لبخند شیطانی منتظر بود تا گوله رو بزنه تو سرشتهیونگ یهو بلند شدو فرار کرد، جونگکوک سری گوله برفو پرت کرد تو سرش که اخ تهیونگ هوا رفت:
-درد داشتتتتتجونگکوک خندیدو یه گوله برف دیگه درست کرد
تهیونگ برای محافظت از خودش، پشت درخت قایم شدو گوله برف اماده کرد
اروم برگشت ببینه جونگکوک کجاس که یهو از پشتش گوله برف خورد تو صورتش
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 2
Fanficکی فکرشو میکرد فصل دوم! کاپل: تهکوک کاپل فرعی: نامجین،یونمین، چانبک،سکای،شیوچن ژانر: مدرسه ای، رمنس، فانتزی، فیکشن، هری پاتری نویسنده: تئودور فصل دوم پایان یافته✅ زندگی پر خطری بود و هست! کسی اسیب میبینه؟ کسی میمیره؟ این زندگی از همون اول هم مشکوک...