part°•22

1K 139 9
                                    



= تهیونگ...
با تکونی که به دستگاه وارد شد حرفم نصفه موند و من فقط دستاشو توی دستم فشردم تا کمی حالشو خوب کنم

با شروع حرکت های تند و بالا پایین شدن های ناگهانی وسیله همراه بقیه داد میزدم و از هیجانش جیغ میکشیدم به خاطر شرایطی که توش قرار داشتیم نمیتونستم تهیونگ رو ببینم ولی همچنان دستاشو میفشردم..

+با تکون خوردن و چرخیدن وسیله چشمام درشت شد و خون تو رگام یخ بست. دست جونگکوک رو توی دستم حس میکردم ولی به شدت احساس میکردم محتویات معدم داره برمیگرده.

عربده کشیدم: "مین فاکینگگگگ یونگیییییییی فاک یو عوضی بگو نگه داره احمقققق بگو وایسه یونگییییی محض رضای فااااک یادت باشه اون توپای بیلیارد رو توت جا کنم بیشعووور"

همونجور که به خودم میپیچیدم وسیله وایساد و وقت پیاده شدن فرا رسید...پاهام از ترس داشت میلرزید و سرگیجه داشتم و با کمکای آروم و دوست داشتنیه جونگکوک به بیرون رفتیم و من همونجا بدون مقدمه روی زمین سرد نشستم و چشمامو بستم

=با نشستن ناگهانی تهیونگ روی زمین جلوش نشستمو تنشو تو بغلم گرفتمو به خاطر سر و صدا مجبور بودم در گوشش حرف بزنم :" تهیونگ لازم نیست به من دروغ بگی که حالت خوبه من میفهمم....چرا وقتی میدونستی حالت بد میشه سوار شدی عاخه؟ اگه اتفاقی واست میفتاد من چیکار میکردم اونوقت ها؟"

همچنان که دستامو پشتش میکشیدم حرفامو زدمو بعد از بوسه ریزی زیر گوشش به چشماش نگاه کردم: " ته عزیزم میتونی بلند بشی؟ بیا بریم خونه، حالت خوب نیست"

+یخورده که آروم تر شدم گفتم: "چیزی نیست گوک فقط یخورده سرگیجه و حالت تهوع دارم همی! نیازی نیست بریم خونه من میشینم یه گوشه شما برین یه چندتا دیگه وسیله سوار شین، خوب خوش بگذرون فقط..."

جیمین و یونگی رو صدا زدم و گفتم: "یه بطری آب برام بگیر چیم، جونگکوک هم امانت دست تو هرچی خواست سوارش کن و مراقبش باش و نذار اون دوست پسر عوضیت کنارش بشینه و بخواد اذیتش کنه"
و بعد دوباره چشمام رو بستم

=با دیدن اینکه دوباره چشماشو بست اخمی کردمو گفتم: "هی تهیونگ من هیچ جا نمیرم تو حالت خوب نیست درضمن مگه من بچم که اینجوری میگی!"

با لبخند خجلی رو به جیمین کردمو گفتم:
"جیمینی هیونگ تو با یونگی هیونگ برو خوش بگذرون من و ته میریم یه جای آروم هروقت کارتون تموم شد بهمون خبر بدین...."

جیمین: "کوکا من بدون تو نمیرم توهم باهامون بیا،اون تهیونگ رو هم ولش کن هربار همینجوری میشه!"

="هی هیونگ من مشکلی ندارم و نمیخوام دوست پسرمو تنها بذارم شما راحت باشین ماهم یه جایی سرگرم میشیم"

still with you | VKWhere stories live. Discover now