سکوت مثل قفلی بدون کلید داخل عمارت حکم فرما شد
بارون از حرکت ایستاده بود و جونگ کوک و فردی که برگشته بود!
پدرش ..مبهوت به تهیونگ خشمگین با چشمهای قرمزش که سرخ تر از هر خونی بود خیره بودناشتباه بود اگه تو اون موقعیت چشمای سرکش و آبی جونگکوک روی بدن خون آشام میچرخید ک بخاطر دکمه های باز کامل در معرض دید بود؟!
سکوت توسط پدرش شکسته شد
_اینجا چه خبره تهیونگ ...جفتت؟منظورت این پسره؟
چشمهای قرمزش به حالت عادی برگشت و گیج سرتکون داد
_نمیدونم پدر...ای..این فقط یهویی اتفاق افتاد من صدای فریادش رو شنیدم و انگار همه بدنم و خشم پر کرد متا...متاسفم من باید به خونش برگردونمش خانوادش..نگرانش میشن
کیم مشکافانه نگاهش رو به هردو پسر دوخت و رو به جونگ کوک کرد
-پسر میتونی بگی چرا یهو فریاد کشیدی؟
چشمای آبی کوک پرو خالی شد
_من ...من فقط یهو با صدای رعد و برق احساس کردم کتفم میسوزه ..حتی..حتی الانم حسش میکنم
تهیونگ با یاداوری اون خالکوبی مشکوک و رفتارش نفسش رو کلافه بیرون فرستاد و به چشمهای پسرک خیره شد
-بازم که چشماشو طوفانی کرد!خوشم نمیادکیم سر تکون داد -میشه لطفا پیرهنتو دربیاری پسرجون؟
جونگ کوک مردد دستش رو سمت دکمه هاش برد
چرا از وقتی با کیم تهیونگ ملاقات کرده بود انقدر همه چیز بهم ریخته...
پیرهن سفیدش به عقب سر داده شد
تهیونگ نگاهش رو سمت دیگه ای چرخوند ..احساس میکرد واقعا بعد اینهمه سال خون اشام بودن برای اولین بار احساس گرما میکنه!-یه خالکوبی بال؟
با شنیدن حرف پدرش یخ زده سمت اونها برگشت و به کتف جونگکوک چشم دوخت
درست سمت مخالف کتف تهیونگ
بی اراده سمت پسر رفت و دستشو روی کتفش کشید
جونگ کوک شوکه از لمس شدن سریع به سمت تهیونگ برگشت
نگاه خون آشام گیج و سردرگم بود
پیراهنشو با یه حرکت دراورد و سمت پدرش و پسر مقابلش برگشت
جونگ کوک با عجز نالید
-اینجا چه خبره ؟این خالکوبیا...من هیچی نمیفهمم
کیم لبخند معنا داری به هردو زد
-راستش اولین باره میبینمت و تهیونگ باید بگم این پسر هرکی که هست گویا جفت حقیقی توعه !
واکنش سریع بدن تو و حساسیتت احتمالا بخاطر همین....
جونگ کوک با عجله میون حرف پرید
-صبر کنید !
من یه گرگینه ام همچین چیزی غیر ممکنه
کیم با اخم لب باز کرد اما با حرف تهیونگ ساکت روی مبل نشست
-پدر من...باید با جونگکوک حرف بزنم ،تنهاییtae pov:
هیچ ایده ای نداشتم که چی بگم و چطور توضیح بدم ..من حتی وقت نکردم راجب جونگکوک به پدرم توضیحی بدم و حالا!
این پسر روبروم نشسته و نمیدونه که جفت حقیقی یعنی چی..حتی اگر بدونه تو خیالات خودش اون یه گرگینه اس!-نمیخای بهم بگی اینجا چه خبره؟
از فکر بیرون اومدم و به چشم های منتظرش خیره شدم .مطمعنم نباید دور از چشم نامجون همه چیزو بهش بگم
برای این بچه زیادی نیست تو یه لحظه بفهمه نه گرگینه اس و پدر و مادرش هم احتمالا زنده نیستند؟
نمیدونم چطور فقط دستمو اهسته روی انگشتاش کشیدم
داشت ناخوناشو با چوب میز نابود میکرد!
YOU ARE READING
Blue Side
Vampireبعد از نبرد خون آشام های اصیل و دورگه های تازه تبدیل شده چی میشه اگر کودکی متولد بشه که حاصل عشق بازی از دوفرد این طایفه اس کودکی گمشده ...با چشمان آبی💙 ژانر:سوپرنچرال،رومنس،اسمات کاپل:ویکوک^یونمین^نامجین