part16

324 53 6
                                    

-اون کی بود؟
نگاهشو از محوطه پشت پنجره گرفت و به پسرک چشم ابیش خیره شد
_شخص خاصی نیست همون کسیه که قراره شاهد ازدواجش باشیم..
جونگ کوک با کنجکاوی لباشو رو هم فشار داد
-اما تو و دوست صورتیت تا اونو دیدین چشماتون تبدیل به یه چاله عمیق و سیاه شد
هی دوستت حتی جوابشم ندادو با اون کفشای پاشنه بلندش ک نمیتونم تصور کنم چجوری؟!  به سرعت نور محو شد

تهیونگ با لبخند جلوتر رفت و صورتشو تو دستاش گرفت
انگشتشو به نرمی روی گونش کشید
_تعریف کردن اینکه اون کیه و چرا منو رزی دلخوشی ازش نداریم هم تورو ناراحت میکنه هم من پس چرا مسئله ای که باعث میشه حال خوبمون خراب شه وسط بکشیم؟

لباشو جمع کرد و چشم چرخوند
-بعدش باید بهم بگی کیم ..دستتم از رو کونم بردار!

لبخند مستطیلی تهیونگ و برق نگاهش دلشو لرزوند
دستشو سمت دکمه های لباسش برد و بی توجه ب نگاه گرسنه تهیونگ مشغول در اوردنشون شد
شلوار زاپ دار مشکیشو به اهستگی بالا کشید و یه نمای قشنگ تحویل همسرش داد

حالا تهیونگ روی صندلی لم داده و با اخم نگاهش میکرد
شونه بالا انداخت و پیراهن قرمزشو گوشه تخت انداخت
تیشرت سفیدشو تنش کرد و سمت تهیونگ چرخی زد

-چطوره اخمو؟
چشمای تهیونگ رنگ قرمز گرفتن و صداش بی اراده بم تر از حد معمول شد
که معمولا جین بهش میگفت صدای هیولایی!

_خیلی خطرناکی بیبی! خیلی خیلی زیاد طبیعیه که منو تو هردو نیاز به رابطه داریم اما اینکه هربار با دیدن بدن لختت راست کنم عجیبه

چشماش گرد شد و با بهت به وسط پاهای تهیونگ نگاه کرد
با حرص متکای روی تختو سمتش پرت کرد
_یاااا کیم داری کاری میکنی که جلوت با ملافه بچرخمممم هیز نباش هنوز باسن مبارکم درد میکنه و فکرشم نکن بزارم تهیونگ کوچولو حالا حالاها سمتش بیاد

صدای خنده تهیونگ بالا رفت و جلوی جونگ کوک ایستاد
موهاشو از توی صورتش کنار زد
و سرشو نزدیک گردنش برد و با لذت عطر تنشو بود کشید
_نمیدونی چه لذتی داره که بوی تنت با رایحه من مخلوط شده...دلم میخاد مدام ببوسمت
مدام لمست کنم
تو حرف بزنی من گوش کنم
تو بخندی من نگاهت کنم
تو لخت شی ...
و من ستایشت کنم

تهیونگ اهسته ازش فاصله گرفت و بوسه نرمی رو لبهاش نشوند....بزاق دهنشو قورت داد و لبخند خجالت زده ای روی صورتش نشست
انگار قلبشو توی سرش حس میکرد
دستشو روی موهای مواج تهیونگ کشید و اهسته بهمشون ریخت
-دلبری نکن کیم!
نفسشو با صدا بیرون داد
-میرم حموم ...توهم یکم بخاب چشمات خستس
بعدش میبرمت پیش اسبا ...

با ذوق سر تکون داد و روی تخت پرید...

****************
انگشتشو با احتیاط روی کمر جونگ کوک کشید ...رگه های طلایی و سیاه کوچیک روی کمرش با لمس تهیونگ بیشتر میدرخشیدن ...
نفسشو روی موهای پسرک چشم ابیش رها کرد
و اهسته کنارش دراز کشید
با لبخند بزرگی انگشتشو روی بینیش کشید
با جمع شدن صورت جونگ کوک دوباره
کارشو تکرار کرد
قبل از اینکه بیدار شه و کله تهیونگو بابت اذیت کردناش بکنه صدای در اومد

Blue SideМесто, где живут истории. Откройте их для себя