شاهزاده لبخندش را آرام جمع کرد. بلند شد و سمت پسر بزرگ تر قدم برداشت و دستش را دور شانه اش گذاشت و با نگرانی پرسید.
-حالت خوبه برادر؟!
ولیعهد با خستگی چشمش را مالاند و سرش را به علامت مثبت تکان داد.
-خوبم، فقط یکم خستم..
جیمین یونگی را سمت تخت هدایت کرد و نشستند.
-بگو ببینم چیشده؟
ولیعهد آهی کشید.
-اون عوضیا.. ازمون آتو دارن.. و جرات کردن که حتی تهدیدمون کنن!
جیمین متوجه شد بحث سیاست بود، مگر ولیعهدِ بیچاره با چیزی جز این مسئله رو در رو بود؟
-کیا؟
-وزرای این کشور لعنتی! خودشون درخواست اتحاد دادن، و حالا اینطوری مارو دور زدن و تهدید به جنگ با گوریو کردند!
جیمین متعجب پرسید:
-جنگ!؟
-درسته..
-هیونگ.. جنگ به داخل گوریو کشیده نمیشه.. نه!؟
-نمیدونم جیمین.. هیچی نمیدونم.. گوریوی ما مستقل، ثروتمند و خود کفاست.. این چیزیه که بقیه راجب گوریو فکر میکنند! اما همش دروغه! در سال های اخیر پدر کشور رو داغون کرده!..
-ا.. این یعنی!؟..
-یعنی توان مقابله باهاشون رو نداریم!.. و اگر جنگ بشه به داخل گوریو هم کشیده میشه!
جیمین به هانبوک سلطنتی ولیعهد چنگ زد و با چهره ای ترسیده گفت:
-نباید جنگ بشه!.. یه.. یکاری بکن! باید بتونی! باید یه راهی باشه!..
یونگی نفس عمیقی کشید.
-یه راه هست.. اما باعث نفوذ اونها به کشور میشه.. و یک سر قدرت گوریو دستشون میفته!
-چه راهی؟
یونگی مث کرد.
-ازدواج.. با دختر امپراطور این کشور.. باید ازدواج کنم!
جیمین متعجب تر شد، نمیدانست چه بگوید.
یونگی نگاه خسته اش را به برادر کوچکش دوخت.
-من مشکلی با ازدواج کردن ندارم.. اما نمیتونم اجازه بدم ملکه ام که قراره یک سر قدرت کشورم رو به دست بگیره درواقع یه نفوذیه خارجی باشه!
-اصلا.. توی گوریو ازدواج ولیعهد با خارجی خلاف قوانینه! اونها این رو نمیدونند؟!
-چی میگی جیمین؟ فکر کردی قوانین گوریو واسشون مهمه!؟
-چاره ی دیگه ای نیست؟ باید به هر قیمتی شده از جنگ جلوگیری بشه!
یونگی بازوهای جیمین را گرفت و خیره در چشمانش با لحنی جدی گفت:
-برای همین اینجا اومدم!
جیمین منتظر نگاهش کرد.
-اونها ازدواج یکی از شاهزادگان رو میخوان..لطفا.. لطفا تو قبولش کن جیمین!
شاهزاده بهت زده گفت:
-ها.. هان؟!
-اگه من باهاش ازدواج کنم اون ملکه میشه.. کشور کم کم دست اونها میفته و مستعمره اشون میشیم!.. اگه اون زن ملکه نمیشد.. باهاش ازدواج میکردم و همچین چیزی ازت نمیخواستم! اما حالا قضیه فرق داره.. پای جنگ وسطه و ریختن خون هزاران نفر.. این کارو برام بکن.. نه.. اینکارو برای سرزمینت بکن!..
-ه.. هیونگ من.. م.. من نمیدونم!
یونگی دستش را جدا کرد و با نگاهی شرمگین زمین را خیره شد.
-میدونم لیاقت شاهزاده گوریو این نیست.. میدونم لیاقتت اینه که همونطور که میخوای دور از سیاست زندگیتو بکنی و هر وقت خواستی با دختری زیبا از گوریو ازدواج کنی.. این از بی لیاقتیه منه.. من لیاقت ولیعهدی رو نداشتم!..
جیمین ذره ای از شوکش کم نشده بود، اما خودش را کنترل کرد و به بازوی یونگی چسبید.
-اینطوری نگو.. لطفا اینطوری نگو، تو شایستگی امپراطور آینده ی گوریو بودن رو داری، درواقع هیچکس جز تو نداره!.. مقصر این اوضاع تو نیستی هیونگ.. پدره، اگه گوریو الان در همچین وضعی نبود تو مجبور نبودی زیر بارش بری، و جرات نمیکردند این رو ازت بخوان!
یونگی لبخند تلخی زد، نه برای خودش، برای برادر کوچکش که در این حال که باید برای دادن همچین خبری آرامش میکرد، اما او اینکار را انجام داده بود، از جیمین خجالت میکشید.. اما چه میکرد؟ مرگ هزاران نفر از مردان سرزمینش یا ازدواجِ قراردادیِ برادرش که حتی بیست ساله ام نبود!؟
-جیمین..
-آروم و محکم باش ولیعهد.. به عنوان برادرت وظیفه دارم از امپراطور آینده پشتیبانی کنم.. من انجامش میدم!
چند ساعت بعد، هیچ نوری جز نور ماه در اقامتگاه نمیتابید، شاهزاده تنها بود و زیر لحافش پناه گرفته بود، از چه کسی فرار میکرد؟ از افکارش!
حیف که هرکار می کرد همراهش بودند..
-ازدواج!؟..
به پهلو خوابید.
-ولی فقط نوزده سالمه..
لحاف را تا روی گردنش بالا کشید.
-من.. اینو نمیخوام!
لحاف را کلافه از روی خود کشید و سرش را به چمو راست تکان داد.
-بیخود کردی نمیخوای! میخوای خون و خونریزی راه بندازی؟!
نفس عمیقی کشید.
-حالا شاید خوشم بیاد ازش!
سعی میکرد خودش را متقاعد کند اما خودش بهتر از هرکسی میدانست، برعکس یونگی، چیزی که اصلا بهش اهمیت نمیداد ازدواج بود، نه خود شخص!
-این چه خبر شومی بود امشب شنیدم..
آهی حسرت وار کشید.
-اما چاره ای ندارم!..
![](https://img.wattpad.com/cover/294290226-288-k733082.jpg)
DU LIEST GERADE
{ 𝑹𝒆𝒅 𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓🥀} 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐌𝐢𝐧
Fanfictionجیمین شاهزاده دوم گوریو، برادر کوچک تر ولیعهد مین یونگی برای تصویب اتحاد بین دو کشور، با برادرش به ژاپن میرن، شاهزاده توی ماجراجویی کوچکی که داره طی یک اتفاق با یک سارق آشنا میشه.. ژانر: adventure/historical/romance/drama کاپل: جیکوک(کوکمین)jikook...