قبل از این که شروع کنیم ...خب من یاسی ام ...امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد ....بیشتر سعی کردم برعکس دو تا فیک قبل با ژانر کمدی شروع بشه ... حالا چاشنی های دیگه ای هم داره که توی روال فیک میفهمید ....لتس گو
""""""""""""
شاید همیشه بخندم اما دلیل بر این نمیشه که شادم و توی پر قو بزرگ شدم......
شاید همیشه خودم رو بیخیال نشون بدم اما دلیل بر این نمیشه که دورو نباشم !
شاید همیشه بازیگوش و لجباز باشم ...خب ..این دلیل کاملا واضحی بود که چقدر بی کلم... و اصلا به عواقب کارام فکر نمیکنم ؟.....پس ردش نمیکنم !..... و با افتخار میگم من یک پسر هیجده سالم که هیچی براش مهم نیست غیر از کراش های وقت و بی وقتی که میزنم .......
دوباره شروع شد .....اصلا حال و حوصله درس و مدرسه رو ندارم ...ولی هنوز باورم نشده که سال آخری ام !....وجود استاد مین توی مدرسه همه چی رو بدتر می‌کنه .....
نمیفهمم ..یکی که استاد دانشگاهه چرا باید بیاد مدرسه هم درس بده ؟اصلا مگه این اجازه رو داره ؟...شاید از شانس منه؟....
"جونگ کوکککککککککککک"
خب همین رو کم داشتم یک جیمین شی با عینک گرد و کتونی های صورتی و که با کیفش ست کرده !و با نیش باز داره سمت من میاد ......
تا به من رسید دستش رو دور گردنم عین طناب دار انداخت و تقریبا خفم کرد ....بعد از این همه سال هنوز هم به کاراش عادت نکردم ...سخته ... باور کنید راست میگم .....
آخه کی روز تولدت ساعت پنج صبح میاد خونتون و با یک بطری آب یخ به عنوان هدیه از خواب نازنینت بیدارت می‌کنه جز این پسر بی کله ؟......حالا میگید چرا پنج صبح ...چون من توی همین ساعت به دنیا اومدم و هر سال با تبریک های عجیب و غریب جیمین اونم دقیقا توی همین ساعت ...حتی از به دنیا اومدنم هم پشیمون میشم ....زمانش دست من نبود ... وگرنه .....بگذریم ....
"لال شدی ؟خاک تو سرم باز رو کی کراش زدی ؟"
با چشم های گردم به صورت کیوتش که از گردنم آویزون شده بود نگاه کردم .....من رو کسی کراش نزدم !....من اصلا کراش نمیزدم ....حالا دو سه بار پیش اومده ولی هیچ وقت کراش محسوب نمیشد......
"چرا چرت و پرت میگی جیم..."
با خنده از من جدا شد و راه مدرسه رو رفت ....البته یقه منم گرفت و عین چمدون پشت خودش کشید ......
"منم که هفته ای یک بار روی اجوشی های این محله کراش میزنم "
با همون چشم های گشاد شده از حرف های بی ربط جیمین دستش رو از روی یقم برداشتم و خودم جلوی اون وایسادم و سعی کردم به پشت حرکت کنم طوری که زمین نخورم اما بتونم روبه جیمین باشم
"فقط دو بار اونم روی اجوشی مغازه دار و اجوشی گلفروش کراش زدم دلیل نمیشه پیر مرد پسند باشم....."
YOU ARE READING
Trouble...(Vkook)
Fanfictionیک روز میبینی خیلی چیزا برات عادی جلوه میده ،اعتماد کردن به آدم های اطرافت دیگه شدنی نیست ، از روح لطیف و قلب پاکت سو استفاده شده ! ولی تو فقط نشستی و نگاه کردی ،چون خبر نداشتی ،نمیدونستی انسان می‌تونه از حیوان هم وحشی تر و بی رحم تر باشه!...... ق...
