EP.19

221 36 23
                                    

ووت اند کامنت فراموش نشه که این پارت قراره بپوکونده....

(تو تایپ کصدستی دیدید خبرم کنید لاوام بیکاز من ادیت کردم ولی واتپد......خیلی .....بماند )





Pr̸i̸d̸e̸, n̸e̸g̸l̸i̸g̸e̸n̸c̸e̸, r̸e̸g̸r̸e̸t̸...




همیشه باید یک گزینه به عنوان بد شانسی ته ذهنت واسه خودت نگه داری ،یک وقت هایی اونطور که تو میخوای پیش نمیره ...یک وقت هایی دقیقا اون چیزی اتفاق میوفته که حتی تو فکرش هم نمی‌کردی !

حتی اگه صددرصد سر یک اتفاق شرط بستی باید یک درصدش رو به عنوان باخت کنار بزاری شاید همیشه شانست به کمکت نیاد ،شاید همون یک درصد لعنتی کار خودش رو کرد و با مخ زمین خوردی !

چهره ی فریبنده و چشم هایی گرد و تیله ای...
صورتی به رنگ برف و لب هایی قلمی .....
بدنی بلورین و دست هایی ظریف .....
و گونه های سرخ و موهایی ابریشمی ....

هیچکدوم از اینها باعث نشد که اریک پیشنهاد وسوسه انگیز جونگ کوک‌رو قبول کنه ، هیچکدوم از اینها باعث نشد که چهره زیبا و پرستیدنی می هی رو فراموش کنه ،با اینکه اون دختر به کل اریک رو کنار گذاشته اما باز هم اریک تنها اون دختر رو فرشته قلب خودش می‌دونه .......

چیشد که کارشون به اینجا کشید ؟ جونگ کوک در حد یک جمله حرفش رو زد ولی حالا اون پسرک بیچاره با پاهایی لرزون لبه پشت بوم اون ویلای چند طبقه وایساده بود و با چشم هایی اشک آلود التماس میکرد .......

"خب پسر با شمارش من بپر !"

اریک با یک لبخند واقعی گفت و طناب توی دستاش رو شل کرد جونگ کوک جیغ خفه ای کشید و بی توجه به قفسه سینش که از ترس تند تند بالا پایین میشد و دست هایی که با طناب بسته شده بود سمت اریک برگشت

"اریک تو میخوای منو بکشی ؟؟"

وقتی اریک حرفی نزد با ترس نگاهی به پایین انداخت و بعد گریه اش شدت گرفت و سریع چشم هاشو بست

"چرا باید خودم رو پرت کنم پایین مگه نگفتی کمکم میکنی؟؟؟"

با فریاد گفت و خواست از اونجا پایین بیاد که اریک جلو اومد .. بازو اونو گرفت و به سمت جلو هلش داد جونگ کوک جیغ بلندی کشید و کمی خودش رو عقب کشید ...

"چیکار می‌کنی لعنتی تو واقعا قصد جونمو داری ؟....."

اریک چشمی چرخوند و نفس کلافه ای کشید

"هی بچه ،این طناب رو میبینی ؟ من گرفتمت نترس نمیمیری ، این کارها فقط واسه خودته ،ببین داری برای رابطه داشتن با این و اون جون میدی !! معلومه که یک چیزی به خوردت دادن ..باید یک کاری کنم تا از سرت بپره بچه ، ترس ،استرس ،هیجان کاری می‌کنه که حتی اسم خودت رو هم یادت بره فقط بپر چون اگه نپری خودم پرتت میکنم پایین....."

Trouble...(Vkook)Where stories live. Discover now