****
_رفتی در گوش اون رئیس تقلبی چی پِچپِچ کردی که حتی وقتی سر درآورد رانندگی بلد نیستم اخراجم نکرد؟
جانگ وی در کمال آرامش یک پایش را روی پای دیگر انداخت و منتظر ماند تا آتش نیمهروشن خشم ییبو، کاملا خاموش شود.
البته که از ابتداییترین روز پیشنهاد این کار به او، تا چند ساعت قبل دست از توصیه به شیائوجان و خواهش نکشید؛ اما ییبو که از تمام ماجرا نباید خبردار میشد... باید میشد؟
_ساکتی بشینم از تو تخم چشمات بخونم؟ این کفتربازیا خیلی وقته که از مد افتاده پیرمرد، لب تکون بده بفهمیم دنیا دست کیه.
مرد لیوان را از آب پر کرد و درحالی که آن را مقابل ییبو قرار میداد، کنارش نشست.
_پسرم با کارش کنار اومده؟
ییبو با تعجب چشم درشت کرد و "اوهوع" بلندی به زبان آورد.
اینکه از همان ابتدای کار واژهی "پسرم" را به زبان میآورد، کمی ترسناک به نظر نمیرسید؟
_باز میخوای چی بچپونی تو کاسهی ما پیرمرد؟ تا یکم شُل کردیم هی میخوای خرمون کنی بذاریم خرات از پل رد شن؟
مرد چشمانش را با مهربانی روی صورت او چرخاند و لبخندی آرامشبخش بر لب نشاند.
این پسر دقیقا چیزی به نظر میرسید که هیچکس در نگاه اول آن را تشخیص نمیداد؛ یک رنج کشیدهی زیادی مقاوم که با تمام لاتیهایش باز هم مردانه پشت کسانی که دوست دارد، میایستد.
_سرت خورده جایی؟
ییبو درحالی که با انتهای چاقو موهای پیرمرد را برای پیدا کردن محل ضربه بالا و پایین میکرد، غر زد و رئیس اداره تلاش کرد تا کمی جدی شود.
اگر یک بار برای همیشه اتمام حجت نمیکرد، ییبو دست از آن حجم شَر بودن نمیکشید.
_دلم نمیخواد بری زندان.
مچ ییبو که هنوز هم درحال کنکاش درون موهایش بود را میان انگشتانش فشرد و با جدیتی که در لفافهش مهربانی داشت، ادامه داد: و این اجازه رو نمیدم که با دستای خودت بچرخی دنبال راهی که نتیجهش این باشه. گلدون بشکنی، صندلی رو بندازی زمین یا هر کار دیگه باعث نمیشه که تو... این دوران شش ماهه رو... نگذرونی ییبو.
صدادار پوزخند زد و انگشتانش را ریتمیک روی میز کوبید.
_پس آقا کلاغه که دست بر قضا اسمش شیائوجانه، پیک نامهرسون شد و ریز و درشت کارای ما رو برات روی دایره ریخت جانگِ پیر؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ
Fiksi Penggemar❀ فیکشن درحال آپ ᝰ تابوشکن -پایان فصل اول- ❀ ژانر ᝰ اجتماعی . عاشقانه . غمگین . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شیبو" ❥𝗙𝗜𝗖𝗧𝗜𝗢𝗡 𝗨𝗣 ᝰ هفتگی ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ social , romance , angst ,smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ...