part27

94 18 20
                                    

دمای بدن سهون رو چک کرد تا مبادا دوباره دمای بدنش بالارفته باشه.
با اطمینان از دمای متعادل بدنش،دستش رو از پیشونیش عقب کشید.
با ویبره گوشیش،به سرعت تماس رو جواب داد تا سهون بدخواب نشه....هرچند که بیهوش بود.
چانیول:"الو....کای کجایین شما؟ساعت ۷صبحه"
نگاهش به ساعت دوخته شد.
حتی نفهمید که کی صبح شده.
جونگین:"عام...هیونگ ما تا چندساعت دیگه میایم خونه"
چانیول:"چیو مخفی میکنی کای؟"
جونگین:"میایم خونه هیونگ....میایم خونه"





دوساعت از تماس چانیول به جونگین گذشته بود و هنوز خبری از اون دونفر نبود.
کریس بیقرار سمت چانیول رفت:"چان نپرسیری کجان؟قلبم داره میاد تو حلقم مطمئنم یه اتفاق بد افتاده....خیلی بد"
صدای وارد شدن رمز در و بعد باز شدن در،همه رو از جا پروند.
جونگین:"هون..مواظب باش"
سهون همیشه بیشترین محافظه کاری رو داشت و حتی مخوف ترین اعضای باندش هم،بیشتر از چندبار چاقو نخورده بودن و مورد اثابت گلوله قرار نگرفته بود و خودش دومین بار بود که چاقو میخورد...و ایندفعه تا حدودی خطرناک تر که برای سهونی که نسبت به بقیه ضعیف تر بود،کمی بیشتر خطرناک بود.
جونگین کنار پای سهون زانو زد و با عوض کردن پوتین های مشکیش با روفرشی هاش،بازوشو گرفت.
رنگ سهون بینهایت پریده بود و محافظت جونگین از سهون میترسوندشون.
جونگین اجازه نشستن به سهون نداد و با کشوندن بازوش با ملایمت به سمت اتاقش،مجبورش کرد تا لباس هاش رو عوض کنه.
سهون:"جونگ بیخیال به جون خودت نا ندارم"
جونگین پشت چشمی نثارش کرد:"خفه شو وو سهون....الان میگی بیخیال دو دقیقه دیگه که پوستت سرخ و زخم از خارش شد یادت میارم"
سهون لبهاش رو برچید و چیزی نگفت....درحقیقت چیزی نداشت که بگه خودش خوب میدونست اگه لباسهای تنش رو که متعلق به کای بود،با لبهاسهای خودش عوض نکنه قطعا پوستش زخم میشد.
پوست به شدت حساسی داشت و گاهی حتی بیشتر از دخترها باید به پوستش میرسید!
جونگین تیشرت تن سهون رو با ملایمت بیرون کشید و تیشرت نرمی رو تن سهون کرد....تیشرتی که مطمئنن به پوستش آسیب نمیزد.
جونگین:"شلوارتو خودت عوض میکنی یا عوض کنم؟"
حقیقتا خودش نمیتونست عوض کنه اما نمیخواست به جونگین چیزی بگه....در نهایت سری تکون داد.
جونگین سهون رو تنها گذاشت و وارد پذیرایی شد.
با وارد شدنش همه ناخواسته از جاشون بلند شدن.
کریس:"چیشده جونگ؟دارم از استرس خفه میشم"
جونگین لبش رو بین دندونش فشرد و نگاه مضطربش رو به کیونگسو و بکهیون داد.
با بازشدن در اتاق سهون،بیخیال جواب دادن شد به کمک سهون رفت.
با نشوندن سهون دقیقا کنار کریس،خودش هم طرف دیگه ی سهون نشست.
چانیول:"کای دهن باز میکنی بگی چیشده یا نه؟"
سهون پهلوش رو نگهداشت و خودش رو،کج روی پهلوش مخالفش خم کرد.
سهون:"عاممم....من دیشب یه کاری کردم که چیز مهمی فهمیدم و یه کم خب آسیب دیدم"
چانیول به زخم های پیشونی و لبش و نگهداشتن پهلوش اشاره کرد:"فقط یکم؟"
سهون:"فقط عصبانی نشید"
نگاه مضطربش رو بین همه چرخوند و نگاه نگران لوهان عذاب به جونش انداخت.
جونگین:"چاقو خورده"
سهون به ضرب سمت جونگین چرخید:"یااااااا"
کریس وحشت زده سمت سهون چرخید:"چی؟چاقو خوردی؟"
سهون دستهاش رو جلوی کریس گرفت تا ارومش کنه:"چیز مهمی نیست هیونگ...."
بکهیون ترسیده کنار پای سهون نشست:"لباستو بزن بالا سهون"
قصد مخالفت داشت،اما نگاه جدی کریس و بکهیون مجبورش کرد از موضعش عقب بکشه.
لبه‌ی لباس کرمی رنگش رو بالا داد.
کریس:"سهون...س...سهون"
نگاه کریس واقعا ترسیده بود و این سهون رو ناراحت میکرد.
خودش رو سمت کریس خم کرد و سرش رو بغل کرد.
سهون:"من خوبم هیونگ...مطمئن باش"
نگاه مطمئنی به بکهیون انداخت و آروم شدنش رو به وضوح با چشم دید.
سهون:"کیونگسو هیونگ"
نگاه کیونگ به زمین دوخته شده بود و حتی با صدا زدنش هم سمت سهون نچرخید.
جونگین نگاهی به سهون و بکهیون انداخت و برای اروم کردن کیونگ پیشقدم شد.
جونگین:"کیونگ...عزیزم"
نگاه اشکبارش قلب جونگین رو آتش زد.
جونگین دست سردشو گرفت و وارد اتاق خودش_کیونگ_ و بکهیون شد.
سهون جدی شد و سمت لوهان برگشت:"از شیرسفید چی میدونی؟"
لوهان اخمی کرد:"شیر سفید؟شیرسفید همیشه و همیشه و بی دلیل با ارباب مشکل داشته و داره.اما مدتیه که ازش خبری نیست.و شیر سفید قبلا یکبار به ارباب باخته"
سهون:"درسته....و حالا دوباره برگشته و با دلیل"
کریس:"پس...تو واسه همین رفته بودی اونجا؟"
سهون:"اره"
کریس:"دلیلشون چیه؟"
سهون:"بعدا میگم..."
سوهو:"اما چجوری مقرشون رو پیدا کردی؟"
بکهیون:"شیرسفید هنوزم ساده است"
چانیول:"منظورت چیه؟"
بکهیون:"دقیقا بعد از حمله ای که به شما توی خونه باس شد،من افرادم رو فرستادم تا خاک اونجارو زیر و رو کنن و چیزی برام پیدا کنن.و اونها لباس های مشکوکی رو پیدا کردن و بعد از انالیز لباس ها و تشخیص اثر انگشت و ذرات به جامونده از خاک روی لباسها و کفش اون فرد،مقرشون پیدا شد.دقیقا دیشب و من انتظارنداشتم ارباب به محض فهمیدنش همچین کار بیفکرانه ای انجام بده"
نگاه پر از اخمی به ارباب انداخت.
بکهیون:"شیرسفید یا خیلی احمقه یا بینهایت ساده یا اینکار جزوی از نقششونه.ردی که ما ازشون زدیم و ارباب دید،جایی که منطقه خارج شهری حساب میشه.یعنی هنوز سکونتی اونجا شکل نگرفته و با اینحال خیلی از سئول دور نیست.یک راه میانبر داره که به راحتی و توی زمان کمی آدم رو به اونجا میرسونه.و اونجا یک مکان معمولی نیست و چیزی که خیلی فکر منو مشغول کرده اینه که چرا باید مشخص باشه اون زمین رو کی(چه کسی) خریداری کرده و صاحب حال حاضرشه"
سوهو:"و اون آدم کیه؟"
بکهیون:"جی یانگ سوک"
لوهان اخمی از سر شکاکیت کرد،این اسم به شدت براش آشنا بود.
جرقه ای توی سرش خورد.
لوهان:"جی سانگ سوک؟؟صاحب عمارت سفید؟کسی که صاحب یه آزمایشگاه بزرگ و یه گلخونه است؟"
بکهیون:"دقیقا.....و تو از کجا میدونی؟"
سوهو:"درخواست سرمایه گذاری روی یکی از پروژها رو داده بود"
اوضاع از چیزی که فکرش رو میکردن پیچیده تر بود.
چانیول:"اون ابدا آدم احمقی نیست....اون تمام این راه هارو رفته که ما بفهمیم اون کیه."
لوهان:"و چیز مهمتری وجود داره"
سوهو:"یکی داره راپورتمون رو بهش میده"
کریس:"از شرکت؟"
سوهو:"مطمئن نیستم....بهمون گفته بود اگه سرمایه گذاریش رو قبول نکنیم موقعی که نباید،کاری میکنه بقیه سرمایه اشون رو از شرکت بیرون بکشن"
کریس:"اما شما دوتا سرمایه گذار جدید پیدا کردین"
سوهو نگاهش رو به چشمای کریس داد:"اره اما سوال اینجاست...اون ازکجا فهمید که اوضاع الآن در حال بهم ریختگیه؟"
سهون:"من به شدت نگران تک تکتونم اما اینجا موندنمون کاری از پیش نمیبره از دوروز دیگه همه امون برمیگردیم سرکارمون اما با محافظ و همتون بعد تموم شدن کارتون اینجا میاین خونه خودتون نمیرید تا جون خانواده اتون رو به خطر نندازید....تفهیم شد؟"
پاشد که بره،که متوجه شد حرفش برای کلام آخر زیاد محکم نبود.
سهون:"و رمز درهم48397"
گفت و بدون منتظر موندن برای شنیدن جواب یا اعتراضی وارد اتاقش شد.
لوهان سمت کریس برگشت48397 یعنی چی؟"
کریس:"ژانگ"
سوهو:"چی؟"
چانیول:"سهون بخاطر این ارباب شده تا ژانگ رو پیدا کنه و قطعا بعدا بهتون میگه الآن زمانش نرسیده"
لوهان نگاه گیجش رو بهشون دوخت:"و 48397 چجوری یعنی ژانگ؟"
بکهیون:"وقتی کیبردتو انگلیسی کنی حرفیZ توی ردیف افقی سومین ردیفه و توی ردیف عمودی اولین و جمع سه و یک میشه چهار.حرفHتوی ردیف افقی دومیه و توی ردیف عمودی شش که جمع شش و دو میشه هشت.و حرفAکه توی ردیف افقی دومیه و توی ردیف عمودی اولین که جمعشون میشه سه.و حرفNتوی ردیف افقی سومیه و توی ردیف عمودی شش که جمع سه و شش میشه نُه.و حرف آخر کهGهست توی ردیف افقی دومیه و توی ردیف عمودی پنج که جمعشون میشه هفت پس 48397در حقیقت یعنی ژانگ.اسمی که تمام احساسات سهون رو در بر داره.علاقه،عشق،نفرت،حس برادری"
سوهو:"فکرنکنم دیگه هیچوقت یادم بره این رمز و اسم"
بکهیون:"خب من رفتم یه سر به اون دوتا بچه_کیونگ و جونگین_و سهون بزنم ببینم در چه حالن"
با رفتن بکهیون،کریس هم اقدام به فرار کردن از نگاه خشن سوهو و لوهان کرد.....
که در نطفه خفه شد.
لوهان:"بشین کریس،
من و چانیول میریم بیرون یه هوایی بخوریم سرمون سبک شه،بشینین مثل دوتا ادم عاقل و بالغ سنگاتونو باهم وا بکنین انقدر با بچه بازی ازهم فرار نکنین."
با رفتن لوهان و چانیول،کریس نگاه فراریش رو به انگشتهاش داد و آروم نشست.
سوهو تلخ خندید و پلک زد تا اشکهاش از حدقه چشمهاش بیرون نیاد و گونه هاش رو تر نکنه.
سوهو:"باید بهت یه فرصت دوباره بدم کریس،باید قبل از اینکه همه چی برای خودم و خودت دیربشه بهت فرصت دوباره بدم اما نمیتونم...نمیتونم وقتی که تنهام گذاشتی‌"
دستی به صورتش کشید و به کریس سر به زیر نگاه کرد:"کریس اون موقع نباید تنهام میذاشتی.تو نمیدونستی کیم ارانگ در به در دنباله صدمه زدن به منه؟چرا باورش کردی؟ولی....ولی من باورش نکردم.حرفاش درمورد تورو باور نکردم"
صداش لرزید و بغض تو گلوش بزرگتر شد:"باور نکردم وقتی که گفت تو منو بخاطر نا..مشرو‌...ع بود..نم ول...کرد...ی"
تنش لرزید و کلماتش که بریده بریده بیان شده بود کریس رو به وحشت انداخت...ارانگ چیکار کرده بود؟
شروع فلش بک
مغموم مثل تمام این چندروز پشت میزش نشسته بود و عکسهای خودش و کریس رو نگاه میکرد.تقه ای به در خورد و بی اجازه ورود در باز شد‌.
سوهو با کمی تعجب و ترس از جا بلند شد:"مسترکیم؟"
ارانگ روی مبلی که در راس اتاق قرار داشت نشست و منتظر سوهو شد.
سوهو سمت راست ارانگ نشست و با کمی ترس نگاهش کرد.
ارانگ:"بودن توی خانواده شیا اداب پذیرایی از مهمون رو از یادت برده؟"
لبهاش رو بهم فشرد و به منشی گفت دوتا فنجان قهوه بیاره.
منشی وارد شد و فنجان هارو جلوی ارانگ و سوهو گذاشت و بیرون رفت.
ارانگ فنجانش رو برداشت:"هومممم بوی خوبی میده"
قلپی ازش خورد:"امروز باید گذشته اتو مرور کنیم کیم سوهو....فرزند نامشروع...."
سوهو اخمی کرد و قلبش با ترس محکم تپید....فرزند نامشروع؟
ارانگ:"میدونی سوهو....من مادرت رو بینهایت دوست داشتم و خواهرت رو بینهایت دوست دارم...میدونی زندگی ما از کجا بهم ریخت؟از اونجایی که توی لعنتیه به دنیا اومدی تو هیچوقت نباید پاتو توی این دنیا میذاشتی و زندگی مارو خراب میکردی"
رنگ سوهو پرید و هوا از بین دندونهای چفت شده اش وارد دهانش نشد.
ارانگ:"تو حاصل یک خیانتی سوهو....خیانت مادرت همسر من همسر کیم ارانگ با برادر من تو چجوری میتونی به خودت افتخار کنی؟چجوری میتونی همچین زندگی ای داشته باشی و لذت خانواده اتو ببری؟"
نگاه سوهو به کمربند آشنای ارانگ افتاد....تنش لرزید و ناله ای بیهوا از بین دندونهاش ازاد شد.
ارانگ:"کمربند آشناییه؟با این کمربند تورو تا سرحد مرگ زدم سوهو....تو اجازه نداشتی بهم بگی بابا تو هیچوقت حق نداشتی منو پدر خودت بدونی....میدونی من کلی تلاش کردم برای از بین بردنت ولی همیشه و همیشه رانگ جلومو میگرفت و تو زنده میموندی....توی بچه ی نامشروع انقدر مُصِر بودی به دنیا بیای که تصمیم داشتم بعد بدنیا اومدنت بکشمت....هرچند بعد از اون هم همه هواتو داشتن و بیشتر از همه اون دوست کوچولوت....لوهان....میدونی اگه اون نبود و جنازه پنج سالگیت رو دست باباش نمیرسوند تو الان زنده نبودی و زندگی من از همیشه راحتتر میگذشت...."
گفت و رفت.....
سوهو بلند شد تا بهش بگه نامشروع نیست
تا بگه فرزند واقعیه اقا و خانم شیاعه
تا بگه شیوون و یونا رو از مادر پدر خونی خودش بیشتر دوست داره
تا بگه برادری داره که دنیا علیه اش باشن اون پشتشه
ولی سرش که گیج رفت و زیر پاش که خالی شد....فرصت حرف زدن رو ازش گرفت
پایان فلشبک
دستهاش رو روی صورتش گذاشت با صدای بلند گریه کرد
گریه کرد و هق زد
همه بیرون اومدن و نگران نگاهش کردن
سوهو به هیچکس نگفته بود ارانگ چیا بهش گفت و تا الان با خود خوری خودش رو عذاب داده بود.
لوهان سریع خودش رو به سوهو رسوند و وحشتزده بغلش کرد.
لوهان:"چیشدی سوهو؟چت شد دردت به جونم؟چه...."
سوهو زجه زد و بلوز لوهان رو تو مشتش فشرد:"من از کمربند میترسم...هی‌....هیونگ....منو میزنه....هیونگ...درد..داره...کمر...بند.....آخ...هیونگ..سی...لی...زد...بهم...هی...یونگ...در...درد...داره"
لوهان با وحشت سوهو رو از خودش فاصله داد:"سوهو به خودت بیا ارانگ اینجا نیست...سوهو..."
لوهان:"سوهو"
فریاد بلند لوهان سوهو رو به خودش اورد.
اشک از چشمای سرخش روی گونه اش ریخت.
سوهو:"هیونگ....کیم بهم گفت...گفت و دردش یادم اومد....من بچه‌ی نامشروعم هیونگ...."
______________
2083کلمه تقدیم نگاهتون♡
بابت تاخیر در آپ متاسفم

In My Soul(در ازای روحم)Where stories live. Discover now