part04

132 37 8
                                    

لوهان:"یک هفته دیگه گذشت و یک آخر هفته دیگه از راه رسید
امیدوارم آخر هفته غرق شادی ای داشته باشین"
خنده ی نرمی کرد:"سلام شیائولو هستم گوینده رادیوی عصرگاهی این هفته مثل اینکه خیلی دلتون برام تنگ شده بود ،خب من اومدم تا رفع دلتنگی کنیم"
صداشو آرووم آرووم کرد،لبشو به میکروفن چسبوند:"تاحالا به پاییز دقت کردین؟حالا که چیزی به پاییز نمونده،دقت کردین پاییز تنها فصل از سال هستش که خود واقعیشه؟نه مثل زمستون تظاهر به افسردگی میکنی نه عین تابستون تظاهر به خوب بودن زیاد و نه مثل بهار انقدر مهربون که هر دم از بقیه آسیب ببینه.پاییز به فصل عاشقی معروفه،فصلی از سال هستش که خیلی ها عاشق میشن،خیلی ها فارغ.
پاییز نشون میده آدمی که شما عاشقش شدین ممکنه زیبا و چشمگیر باشه،جذاب باشه و خیلی ها دنبالش باشن اما دقت که کنی متوجه میشی چند رنگ داره متوجه میشی آدمی که از ظاهرش قضاوتش کردی و دلش رو شکستی ممکنه که داخلش یه طوفان خاموش باشه که زندگی میکنه"
نفس عمیقی کشید
لوهان:"گذشته از پاییز میخوام براتون درمورد عاشقی صحبت کنم،عاشقی شبیه چیدن آخرین خرمالویِ روی درخت،مثل برگشتن به خونه بعد از سال های طولانی،مثل خنده ی بعد از گریه،مثل صدای اولین گریه های یه نوزاد،مثل اولین شکوفه گل های بهاری،اولین باروون پاییز،اولین برف زمستون،مثل بخارقهوه ی داغ داخل پارک توی زمستون،مثل خوردن بستنی توی زمستون،مثل اولین امتحانی که بالاترین نمره کلاس میشین،مثل اولین خاطره ای که نوشتین،مثلِ....مثل اولین لرزش قلبه!"
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امبر مات و مبهوت و با چشمای به اشک نشسته نگاهش رو بین افراد داخل اتاق چرخوند
امبر:"دارین میگین جونگهیون من،هیونگ عزیز و دوست داشتنی مُ..مُ...دیگه نیست و شما اینو به من نگفتین؟"
حتی نمیتونست کلمه"مرده"رو در وصف جونگهیون به زبون بیاره
خون امبر به جوش اومده بود
میدونست همه اینا زیر سر اوه سهونه
سمت سهون رفت و از بین دندون های بهم چفت شده اش به حرف اومد
امبر:"بلندشو"
سهون قبل بلند شدنش اشاره کرد که هیچکس از جاش بلند نشه
چانیول و کریس تلاش میکردن جلوی خودشون رو بگیرن و مینهو و تمین به جون ناخناشون افتاده بودن
اولین مشت امبر بی جواب موند
دومین مشت،
سومین مشت،
چهارمین مشت،
لب پاره شده سهون،
پنجمین مشت،
سکندری خوردن و افتادن سهون،
نشستن امبر روی شکم سهون،
ششمین مشت،
چاک خوردن گوشه ابروی سهون،
هفتمین مشت،
اولین قطره اشک امبر،
هشتمین مشت،
دومین قطره اشک امبر،
نُهُمین مشت،
سیل قطرات اشک امبر،
لبخند خون آلود سهون،
امبر روی سهون خم شد و سرشو داخل گردن دوست مهربونِ احمقِش پنهون کرد
اشکهای امبر از گردن سهون روی سرامیک سرد میریخت
سهون دستاشو دور امبر حلقه کرد و چند ضربه به نشون همدردی و دلگرمی پشتش زد
تمین خودشو توی اغوش کریس پنهون کرد و گذاشت پیراهن مردونه کریس سایه اشکاش بشه
امبر میون هق هقهاش به حرف اومد
امبر:"ازت...ازت...متنفرم...اوه سهونِ...عوضی...بیشعور....احمق"
سهون موهای امبر نوازش کرد
سهون:"متاسفم امبر باشه؟تو برای رهایی از این کشور و ادمایی که دلتو شکسته بودن رفتی،رفتی تا خاطرات گذشتت و فراموش کنی،تا کریستال رو فراموش کنی من نمیتونستم بذارم از پا دربیای میدونم که حقت بود بدونی و حتی اینوهم میدونم که تو تا ابد منو مقصر ندیدن آخرین بار جونگهیون میدونی،اما نمیتونستم توروهم از دست بدم،متاسفم امبر"
حلقه دستای امبر دور گردن سهون تنگترشد و اشکاش بیشتر
امبر:"معذرت میخوام که.‌....زدمت"
سهون بوسه ای به موهای امبر زد
کم پیش میومد که امبر اینجوری ازهم بپاشه و به گریه بیفته ولی وقتی این اتفاق میفتاد نشون از ضربه محلکی بود که امبر خورده بود
چانیول با کمی زور و تلاش امبر و از روی سهون بلند کرد و روی مبل نشوند
چانیول:"فسقله فکر نکن تنها شدیا باشه؟گوشی واسه حرف،قلبی برای درد و دل خواستی بدون ماهستیم،ما تاابد باهات میمونیم"
امبر لبخند مظلومانه ای زد و سرتکون داد
مینهو و کریس به سهون کمک کردن بلندشه و بشینه
تمین نگران خودشو کنار سهون کشید
تمین:"هون خوبی؟"
سهون:"اوهوم"
تمین:"مطمئنی؟"
سهون نگاهشو به نگاه نگران تمین داد و دلش از ترس تمین لرزید و غمگید شد
سهون:"اره عزیزم اره دوستم خوبم مطمئنم که خوبم"
اشک زیر چشم تمین پاک کرد و موهاشو بهم ریخت
مینهو:"تمین،جعبه کمک های اولیه رو میاری؟"
تمین:"اوهوم"
بعد از پاک کردن و پانسمان کردن زخم های سهون،
امبر کنار سهون نشست و بوسه ای به نشونه معذرت خواهی روی پیشونیش نشوند
سهون هم در جواب به اروومی دست امبر رو نوازش کرد
‌کریس پریشون دستی به پیشونیش کشید:"امممممم،سهون.....من یه کاری کردم"
دستاشو به نشونه تسلیم بالا اورد:"از عمد نه ها یه دفعه ای از دهنم پرید"
ابروهای سهون اتوماتیک بالا رفت
سهون کمرشو از مبل فاصله داد و به جلو خم شد
سهون:"دقیقا چه کاری کردی و چه چیزی از دهنت در رفت هیونگ؟"
کریس به سقف نگاه کرد و با صدای آروومی به حرف اومد
کریس:"گفتم که...تو همون کارمند ناپدید شده اس اسی(ss)"
اخم پررنگی روی پیشونی سهون نشست
سهون:"و به کی گفتی؟"
کریس:"لوهان"
چشمای چانیول گشاد
چانیول:"هیونگ؟"
کریس نگاهش کرد:"بله؟"
چانیول:"نه منظورم اینه که به لوهان هیونگ گفتی؟"
کریس:"لوهان هیونگ؟"
با ابروهای بالارفته به چانیول نگاه کرد
کم کم ابروهاش پایین اومد و شکل اخم به خودش گرفت
کریس:"اونی که امروز لوهان بهش زنگ زده بود،تو بودی؟"
با صدای زنگ گوشیش انگار که دنیارو بهش داده باشن،با چشمای ستاره باروون به گوشیش خیره شد و اسم مخاطب لبخند گشادی روی لبش نشوند
چانیول:"سلام عشقم"
_:"باز چه مرگته؟"
چانیول:"باید اسمتو توی گوشیم به فرشته نجات تغییر بدم!"
_:"باز توی یه موقعیت استرس زا بودی که با تماس من نجات پیدا کردی؟"
لب چانیول بین دندوناش گیر افتاد
چانیول:"بله"
لبای چانیول آویزون شد:"بیا خونم"
_:"چی؟"
چانیول:"بیا دیگهههههه بیا بیا بیا میدونی چند وقته همو ندیدیم؟اصلا دلم براتون تنگ شدههههه بیاااا بیاین دیگهههههههه"
_:"خجالت بکش چان داره سی سالت میشه"
چانیول:"نمیخواااام بیاین دیگهههههه در ضمن من سی سال دارم"
_:"نمیتونم کارام زیاده یه زنگ زدم ببینم زنده ای یا نه ها"
چانیول اخم پررنگی کرد واقعا دلخور شده بود
چانیول:"اگه قرار نیست بیای،پس یه لطفی کن به من زنگ نزن"
قبل اینکه گوشی از گوشش فاصله بده صدای ناله از سمت تماس گیرنده خون رو توی تن چان خشک کرد
صدای فریاد چان کل شیشه های پنت هاوس سهون رو لرزوند
چانیول:"کدوم گوری هستییییییییییی؟؟؟؟؟"
_:"بی...بی...بیما..رستان..."
صدای شکه فرد پشت خط،صدای چان رو در دم خفه کرد
چانیول اخم پر رنگ رو روی صورتش برگردوند
چانیول:"یه سوال ازت میپرسم یه جواب میخوام"
_:"....."
چانیول:"الکل خوردی؟"
_:"......."
چانیول:"میگم الکل خوردی یا نه لعنتی؟"
صدای چانیول بین دندون های بهم چفت شده اش خفه به گوش فرد "خاطی"پشت خط رسید
_:"اره"
صداش کاملا ضعیف بود اما پشیمون،نه
چانیول:"میخوای خودتو بکشی کافیه یه اشاره بکنی،از ساختمون همون بیمارستان پرتت میکنم پایین"
_:"چاااان"
صدای ناله وار فرد پشت خط،باعث شد چانیول به سرعت از حرفش پشیمون بشه
چانیول:"آه...ببخشید..باشه؟"
_:"اوهوم"
لحن مظلومش لبخندی روی لب چان نشوند
چانیول:"  'اون'پیشت هست؟"
_:"بنظرت اگه اون نبود بیمارستان میومدم؟؟"
چانیول:"باز خوبه اون هست که تورو رامت کنه!"
اخم ادم پشت خط رو ندیده میتونست حدس بزنه و این باعث شکل گیری لبخندی روی لبش شد
_:"من حیوون وحشیم مگه بیشعور؟"
چانیول:"نچ شما عشق مایی"
_:"چاااااان"
چانیول:"بلههههه؟"
_:"پاشو بیا اینجا وگرنه تضمین نمیکنم منو سالم ببینی!"
چانیول:"الآن؟"
_:"بله،همین الان!"
چانیول:"اوکی،اومدم"
بعد قطع تماسش نگاهی به چهره های متعجب اطرافش انداخت
چانیول:"چتونه؟"
کریس:"جلو چشم هیونگت ، کیو داری شب دعوت میکنی خونه ات؟"
چانیول اخمی کرد
چانیول:"حالا که داره نمیاد شما داری حرص میخوری"
کریس:"واقعا پر رویی"
چانیول:"اوکی مرسی"
تمین آرووم خودشو جلو کشید:"چانی؟عاشق شدی؟"
چانیول خنده شکه ای کرد:"چی؟نه"
مینهو:"مطمئنی؟اخه موقع صحبت باهاش زیادی عکس العمل نشون میدادی!"
چانیول:"اول اینکه من اونو اندازه شماها دوست دارم، دوم اینکه جرئت دارین اینو جلو خودش بگین تا هم شمارو هم منم بکشه!"
امبر:"کی عاشق این دراز،گوش دراز،چشم گشاد میشه اخه؟"
چانیول چندباری پلک زد:"'شما دوست منین یا دشمن؟"
بلند شد و کتش رو از چوب لباسی برداشت:"اینجا دیگه جای موندن نیست، من رفتم فعلا"

تمین با ابروهای بالارفته سمت مینهو برگشت
تمین:"قرار نبود شب بمونه؟"
مینهو سر تکون داد:"چرا"
امبر:"حتما اون شخص آدم مهمی براشه"
سهون اما درگیر این بود که فرد پشت خط کی میتونست باشه،درگیر ربطش با چانیول نبود،درگیر شخصیت مجهولش بود
.
.
.
.
.
.
.
لوهان نگاهی به لوگوی بزرگ شرکت انداخت و زیر لب اسمش رو زمزمه کرد:"کِی کمپانی"
لبخند عجیبی زد وارد شرکت شد
با رسیدن به طبقه مورد نظر،
منشی به احترام لوهان از جا بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد
منشی چوی:"خوش اومدید اقای شیا،آقای اوه منتظرتونن"
لوهان لبخندش رو تمدید کرد و سمت تنها در چرم کرمی رنگ موجودِ در طبقه سوم رفت
تقه ای به در زد و بعد از شنیدن "بفرمائید" معاون اوه،وارد اتاق شد
سهون:"خوش اومدید آقای شیا لطفا بنشینید"
لوهان لبخند زیبایی زد:"متشکرم اقای اوه"
سهون:"قهوه؟"
لوهان:"حتما و اگه مشکلی نداره با شیر و شکر باشه!"
سهون لبخندی زد و سفارش دو قهوه با شیر و شکر و به منشی چوی داد رو به روی لوهان،نشست
سهون:"کنجکاوم بدونم دلیل این ملاقات یکدفعه ای چی میتونه باشه."
کاملا به اینکه مکالمه اشون رو بدون کلمه"سلام"شروع کرده بودن بیتوجه بودن
لوهان:"بیاین قرداد ببندیم"
از خواسته ی یکدفعه ای لوهان سهون آشکارا جا خورد و ابرو بالا انداخت
سهون:"متوجه منظورتون نمیشم"
اخم کمرنگ روی پیشونیش جذابیتش رو بیشتر از قبل کرد و لرزش کوچیکی به قلب لوهان داد
لوهان نفس عمیقی کشید تا التهاب درونیش کم بشه
لوهان:"منظورم واضح بود اقای اوه،شرکت شما خارج از اینکه هنوز شرکت نوپایی به حساب میاد اما خیلی از رقب های بزرگ و قدیمی این حرفه رو کنار زده و شرکت شیا احتمالا شما در جریان پروژه جدید شرکت شیا هستین من میخوام شرکت شماهم داخل این پروژه سهیم باشه"
سهون:"و دلیلتون؟"
لوهان نیم تنه اش رو سمت جلو خم کرد
لوهان:"دلیل؟شما واقعا دنبال دلیل میگردین؟معاون اوه،من شیا لوهان رئیس شرکت شیا رسما دارم از شما در خواست میکنم و پیشنهاد شراکت کاری میدم شما دنبال دلیل میگردین؟دلیلی بالاتر از این هست که لباس های طراحی شده توسط شرکت شما و خود  شما بین دو برند معروف شنل(Chanel) و برند فِندی  و بعد از معروف ترین برند ها یعنی گوچی،هرمس، و لوییس ویتون قرار داره؟"
سهون اخمی از دقت کرد
حرفای لوهان کاملا درست بود و شرکت شیا از غول های جواهرسازی جهان بود قاعدتا قرداد بین این دو شرکت موج جدیدی ازهرج و مرج و مُد جدید رو داخل جهان به وجود میاره
سهون با صدای آروومی به حرف اومد
سهون:"حرفای شما کاملا منطقی و درسته آقای شیا"
سهون:"اما حس میکنم منظوری پشت حرفاتون پنهان شده!"
لوهان فنجان لاته شیرینش رو برداشت و تکیه زد
پوزخند عجیبی روی لبهای لوهان خودنمایی میکرد
لوهان:"آقای اوه،حستون کاملا درسته.و مطمئنن خودتون میدونین که هیچکس هیچ کاری رو بی هیچ دلیل خاصی انجام نمیده،بله منظور پنهون شده پشت حرفام اینه که من به شما نیاز دارم،به اسم شرکت شما و یا لااقل اسم خودتون توی رزومه شرکای پروژه جدید شرکت من"
دستشو لبه فنجون چرخ داد و نگاهِ مشکی _ قهوه ای رنگش رو به سهون دوخت
لوهان:"اگه موافقین اسم پروژه از"ماه"به"ماهُ شب"تغییر میکنه و برای بیشتر شدن اطلاعاتتون میتونین از کریس اوه..ببخشید منظورم آقای وو بود در هرصورت،براس سوالاتون میتونین از آقای وو جواب بگیرین"
نگاهی به صفحه الماس و عقربه های طلایی ساعت طلای سفید رنگش انداخت
ساعتی که جزو اولین طراحی های سوهو به شمار میرفت
و البته...بهترین!
لوهان بلند شد و ایستاد:"خب آقای اوه من باید برگردم امیدوارم با این شراکت،موافقت کنین"
___________________________
1988کلمه تقدیم نگاهتون♡
شب بخیر🚶‍♀️

In My Soul(در ازای روحم)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora