کش و قوسی به خودش داد و بالشتشو بغل کرد.
کریس چرا بیدار نمیشد؟
چرخید و سرش رو از تخت آویزون کرد.
ییشینگ هم بیدار نبود.
فکری شیطانی از سرش گذشت،
اگر الآن ظرفی شیشهای رو وسط حال میشکوند چیمیشد؟
قطعا خودش به دست ییشینگ و ییشینگ به دست کریس کشته میشدن!
برای جلوگیری از هرگونه خون و خونریزی،سمت کریس خم شد تا لااقل با اذیت کردنش شیطان درونش ارضا بشه.
سرش رو سمت کریس خم کرد و موهای نیمه بلندش رو روی صورتش کشید.
کریس اخم کرد اما تکون نخورد.
چهارزانو نشسته بود و خبیثانه کریس رو نگاه میکرد.
البته تقصیر سوهو نبود که به طور عجیبی کنار کریس خوابش سبک میشد و زودتر بیدار میشد!
به قلبش نهیبی زد تا دست از فکر کردن به"زودتر بیدار میشی تا با دیدن چهره خوابیدهاش ارامش بگیری"برداره.هرچند که بیفایده بود.
هرکاری میکرد کریس بیدار نمیشد..نهایت تکونی میخورد و دوباره میخوابید.
نگاهی به لب خیس شده کریس انداخت.کی به بهداشت اهمیت میداد وقتی لبهای رنگپریده و خیس کریس ممتد بهش چشمک میزد؟
تکونی به خودش داد و روی کمر کریس نشست.
اینکه کریس بازهم بیدار نشده بود باعث میشد تصمیم به خالی کردن پارچ آب روی سرش بگیره.
نفس عمیقی کشید تا دست از افکار شیطانیش برداره.
روی کریس خم شد و پوزخند خبیثی زد.
دندونهاش رو به لب کریس چسبوند و مطمئن شد که فشار دندونهاش داد کریس رو در بیاره.
از میخ دندونهای سوهو توی گوشت لبش،با درد و چشمهای گرد از خواب پرید.
نیمخیز موند به چشمهای شیطانی سوهو خیره شد.
بدنش ترسیدهاش شل شد و دوباره روی تخت افتاد.
سوهو بدون اینکه دندونهاش رو شل کنه خندید و کریس رو به خنده انداخت.
کریس از گردن تا پهلوی سوهورو نوازش کرد و لرزش ریز سوهورو با جونش حس کرد.
انگشتهاش مورچه وار روی تن سوهو تکون میخورد و سوهو رو به قلقلک مینداخت.
سراخر طاقت نیاورد و دندونهاش ازاد شد تلاش کرد تا دستهای کریس روکنترل کنه.
کریس با خنده دو دست سوهورو بالای سرش پین کرد و به صورت خندونش خیره شد.
کریس:"حالا منو گاز میگیری تمساح کوچولو؟اره؟"
سوهو:"همینه که هست.میخواستی زودتر بیدارشی!"
کریس:"که اینطور!نظرت بایه قلقلک حسابی به عنوان عکسالعمل متقابل من چیه؟"
سوهو خندهای کرد و زبونش رو برای کریس بیرون اورد.
سوهو:"توبایک دست حریف من نمیشی کریس"
کریس"هومم"کشیدهای در جواب گفت و خم شد و شقیقهی نرمش رو بوسید.
کریس:"درسته ولی من میتونم باجاهای دیگهام هم قلقلکت بدم"
سوهو متعجب ابروبالا انداخت.
سوهو:"جاهای دیگه؟"
کریس زبونش رو روی رگ گردنش کشید و سیخ شدن کرکهای تن سوهورو به وضوح دید.
سوهو:"لعنت به تو و زبون دراز لعنتیت"
نالید و تکونی به خودش داد تا شاید از زیر کریس در بره.
سوهو:"کریس لعنتی نکن مورمورم میشه"
کریس سرش رو بالا اورد و با ابرویی بالا انداخته زبونش رو خیس کرد.
کریس:"قبلا که خوشت میاومد"
سوهو:"قبلا؟"
کریس:"اوهوم.قبلا که میگفتی عاشق حس زبونتم وقتی.."
سوهو ضربهی محکمی به پای کریس کوبید که خودش از شدت درد سرخ شد.
کریس:"لعنت..بهت"
با درد به خودش پیچید و گفت.
سوهو صورتش بین دو دست گرفت و ضربهای به کمر کریس کوبید.
سوهو:"لعنتی نمیگی ییشینگ میشنوه؟"
کریس که یه دستش به کمرش بود و یه دستش به ساق پاش،نگاهی به وضع اسفبار خودش انداخت و چشمغرهای به سوهو رفت.
کریس:"نمیشنوه و تاکید میکنم اتاق طویله نیست که هرکی بخواد گوش وایسته یا سرش رو بندازه بیاد تو"
خاطرهی ورود ناگهانی بکهیون که توی سرش زنده شده بود رو گوشهای پرت کرد و به سوهو نگاه کرد.
ییشینگ:"من کر نیستم کریس وو"
صدای ییشینگ از فاصلهای تقریبا دور به گوششون رسید.
سوهو پوکر به کریس خیره شد.
سوهو:"کی میخوای بفهمی اتاق تو طویلهاست؟"
کریس:"اخه چجوری شنیدی لعنتی؟"
ییشینگ:"حتی اگه از در نیمه باز اتاقتون فاکتور بگیریم شما دارین فریاد میزنین!من نمیفهمم نمیتونین با صدای آروم معاشقه کنین؟"
کریس چرخی روی تخت زد و بین ملحفهها گم شد.
سوهو:"آخرش از دست تو و داداشتو داداشم دیوونه میشم"
کریس تکونی به خودش داد و یه چشمش رو بالا اورد.
کریس:"بیا دوتایی دیوونه شیم حال میده"
سوهو حرصی ضربهای حوالهی سر نسبتا توخالی کریس کرد و سمت روشویی روانه شد.
با رفتن سوهو،کریس مضطرب رفت آشپزخونه.
کریس:"همهچی مرتبه؟"
ییشینگ اخرین فنجون قهوه رو روی میز گذاشت و بیحس،دستاشو به سینه زد.
ییشینگ:"لوهان قطعا خوشحال میشه ولی این دلیل نمیشه دهنتو سرویس نکنه سهون هم وابسته به شناخت نسبیای که ازش دارم احتمالا کلی سرت غر میزنه و حالا واقعا میشه بگی این چه کاریه که توی این بلبشو قصد انجامشو داری؟"
کریس صندلی رو عقب کشید و نشست.
ییشینگ:" حالامطمئنی قبول میکنه؟"
کریس لبش رو به دندون گرفت.
کریس :"نه"
ییشینگ متعجب دستش به میز کوبید.
کریس:"نزن قهوه ریخت"
ییشینگ:"خاک تو سرت یعنی"
کریس:"یاااا من ازت بزرگترم"
ییشینگ در سکوت چشمغرهای به کریس رفت و عقب نشست.
کریس:"بروتو اتاقت دیگه الان سوهو میاد"
لحن مضطرب و دستوری کریس ییشینگ رو به خنده انداخت.
ییشینگ:"خیلی خب بابا کم حرص بخور.
من رفتم"
چند دقیقه بعد سوهو وارد آشپزخونه شد و روبهروی کریس نشست.
سوهو:"ییشینگ کجاست؟"
کریس:"نمیدونم کارداشت رفت تو اتاقش"
بدون اینکه سر پایین افتادهاش رو بالابیاره گفت.
سوهو:"مشکوک میزنی کریس"
کریس:"نه ابدا"
سوهو:"مشکوک تر شدی"
کریس:"یاااا"
سوهو سرش رو سمت میز چرخوند.
پنکیک شکلاتی که ییشینگ درست کرده بود رو داخل ظرفش گذاشت و روش رو پراز نوتلا کرد.
سوهو:"باشه تو راست میگی"
کریس مضطرب وولی خورد و به خودش پیچید.
سوهو فنجونش رو پایین گذاشت و متعجب به کریس خیره شد.
سوهو:"کریس چه مرگته؟"
کریس هیچپیشزمینهای از اعتراف تو ذهنش نداشت جز دراماهای آبکی کیبیاس!
کریس:"نمیدونم چجوری بگم"
سوهو همچنان متعجب به کریس نگاه کرد.
کریس:"میخوای تا همیشه بامن باشی؟"
سوهوچندباره فنجون رو به لبش نزدیک کرد.
سوهو:"با اینکه دلیل سوالتو نمیدونم ولی اره"
کریس:"میخوای تو تمام لحظههای زندگیم بامن باشی؟"
سوهو:"البته"
کریس:"سوهو..بامن ازدواج میکنی؟"
چشمهای سوهو گرد شد و فنجون بین دستاش لق زد.
سوهو:"حالت خوبه کریس؟یهدفعهای چیداری میگی؟"
استرس کریس به بالاترین حد خودش رسیده بود.حتی نمیتونست سر جاش ثابت بمونه.
کریس:"میخوامت سوهو"
سوهو:"اما تو منو الانم داری"
کریس:"نه اینجوری نه.میخوام وقتی میرم خونه،خونمون پراز عکسای دوتایی باشه.میخوام وقتی سر طراحیهات خوابیدی بغلت کنم و کنارت بمونم.میخوام ایدهی طراحیهات باشم.میخوام خونمون انقدر کوچیک باشه که عطرت همهجای خونمون بمونه.میخوام همیشه بامن باشی.میخوام وقتی از عالم و ادم دلگیرم به تو تکیه کنم و پشتت بمونم.میخوام پناهم باشی."
با هر"خونمونی"که کریس میگفت چیزی ته دل سوهو فرومیریخت.
سوهو:"کریس"
کریس:"میخوام رسمیش کنم سوهو.میخوام تک به تک این شایعات لعنتی از بین برن.میخوام انقدر باهم قویشیم که ارانگ نتونه آسیبی بهت بزنه.میخوام.."
سوهو:"کریس اروم باش"
با شنیدن صدای سوهو فهمید مدت زیادیه که داره یک نفس حرف میزنه.
سوهو:"نفس بگیر"
کریس نفسی گرفت و دوباره پشت میز نشست.
سوهو چند لحظهای صبر کرد تا ذهنش مرتب بشه.
سوهو:"کریس،من تورو دوست دارم یا بهتر بگم،عاشقتم.تمام خواستههای تو خواستههای منم هستن.بودن توی خونهای که تمامش عطر تورو داشته باشه بزرگترین خواستهی منه.
ولی نمیتونم جواب مدنظر تورو به درخواستت بدم.خودت خوب میدونی من چقدر نگران سندیت نداشتن رابطمون بودم ولی الآن وقتش نیست."
کریس:"منم نگفتم الآن که.."
سوهو:"ولی از الآن ذهنت یا ذهنمون درگیر میشه.حتی حرفش هم میتونه خللی توی تمرکزمون باشه.و تمرکز ما باید رو چی باشه؟ژانگ!حتی اگه ژانگ رو کنار بزاریم بازهم موضوع مهمی هست که نیازمند توجه کامله"
کریس سرخورده تکونی به خودش و سرش رو پایین انداخت.
چرا بچگونه رفتار کرده بود؟
سوهو دست گرمش رو به دست سرد کریس چسبوند.
مهربون نگاهش کرد و فشاری به دستش داد.
سوهو:"خودتم باورداری تک تک حرفهای من درستن ولی،"
کریس خیره و منتظر به سوهو نگاه کرد.
کریس:"ولی چی؟"
سوهو لبخند بزرگی زد.
سوهو:"ولی حرفهای من به این معنی نیست که جوابم منفیه!جوابم مثبته چون دوستت دارم"
کریس با شادی و تعجب و دهن نیمه باز به سوهونگاه کرد.
سوهو اینهمه از هر دری حرف زده بود،
ترسونده بودش،
فکر منفیه جواب رد رو به جونش انداخت،
اما جوابش مثبت بود؟
سوهو:"اونجوری نگام نکن.حرفام بیمعنی نبودن و شنیدنشون خالی از لطف نبود!خارج از اینکه الآن باید پاشی با ذوق منو تو بغلت بگیری،
ازدواج ما میمونه زمانی که من رسما ازت درخواست ازدواج کردم..
میخوام به همه نشون بدم من قویم و قرار نیست با حرفاشون خودم رو توی سوراخ موش قایم کنم"
کریس با لحظهای تعلل از جا بلند شد و با قدرت سوهورو به آغوش کشید.انقدر محکم بغلش کرده بود که صدای استخونهای سوهو به راحتی به گوشش میرسید.
کریس:"ممنونم سوهو"
سوهو:"اشتباه نکن کریس.
من از تو ممنونم.ممنونم که اومدی و گذاشتی عاشقت باشم"
ییشینگ:"از هر زاویه نگاه میکنم الان باید یه فرنچ کیس خیس داشته باشین"
اعتراض کریس و خندهی سوهو در جواب ییشینگ یکی شد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سهون:"الو؟"
تاعو:"سهون؟"
لحن متعجب تاعو لبخند روی لب سهون نشوند.
تاعو:"اتفاقی افتاده؟"
سهون:"نه.."
میتونست تصور کن تاعو با چنگ زدن موهای و چرخش چشماش فهمیده درد سهون چیه.
تاعو:"میشنوم"
سهون نالید از هر چی که تو دلش بود:"هیونگ،
دوستش دارم و میترسم.بهش اعتماد دارم و به خودم شک دارم.چیکار کنم هیونگ؟قبلا ازدواج کرده و میشه گفت هنوزم جدا نشده و.."
تاعو:"درد تو این نیست سهون"
سهون نالهای کرد و از دیوار سرخورد و روی زمین سر پارکینگ نشست.سرش رو به دیوار کوبید و نالهی دیگهای سر داد.
سهون:"اونا باهم خیلی خوبن.میدونم منو دوست داره.من لعنتی غرور و عزم جزم کردهاش رو خورد کردم ولی بخدا دست خودم نبود."
گردی چشمهای تاعو براش واضح بود.
تاعو:"یعنی چی سهون؟الان داری میگی فکرمیکنی که داره ازت انتقام میگیره؟"
سهون چندلحظهای رو سکوت کرد.
تاعو:"سهون!"
"سهون"ناباور تاعو به خودش اوردش.
سهون:"نه لعنت به من نه.اون اصلا تو فکر انتقام نیست و احساساتش صادقانهاست"
تاعو:"پس دردت چیه؟"
سهون:"انقدر دوستش دارم که میترسم"
تاعو نمیدونست بهحال سهون گریه کنه یا ذوق کنه از عشق پاک دونسنگش؟
تاعو:"سهونا..دوست داشتن همیشه ترسناکه.و تو جزو خوششانس ترین آدمایی که معشوقت هم دوستت داره"
سهون چنگی به موهاش زد و انگشتش رو بین دندوناش گرفت تا کمتر از بغضِ بی دلیل گلوش بلرزن.
سهون:"اون همکارمه هیونگ"
تاعو سکوت کرد تا ادامه بده.
سهون:"تاعویا..هر لحظه میترسم بلایی سرش بیاد.میترسم روزی برسه و من نتونم نجاتش بدم.."
سهون از درد روز نیومده گله میکرد و کی میدونست ترس سهون غیرواقعی و دور نیست؟
تاعو:"سهونی..اون هم اندازه خودت قوی و قدرتمنده..نکنه یادت رفته همه ازش میترسن؟بعضیا حتی بیشتر از تو از اون میترسن"
سهون بغ کرده تو خودش جمع شد:"ولی اون بی رحم نیست"
تاعو:"توهم نیستی سهونا.اروم باش و باجریان پیش برو.لوهان مرد مستقلیه با حافظت افراطی ازش دست و پاش رو نبند و عصبیش نکن.فقط دوستش داشته باش.."
سهون:"دارم هیونگ..قدری که خودمم باورم نمیشه"
__________________
1800کلمه تقدیم نگاهتون♡
![](https://img.wattpad.com/cover/275715900-288-k546273.jpg)
BINABASA MO ANG
In My Soul(در ازای روحم)
Fanfictionتک پسر خانواده شیا...شیا لوهان،عاشق برادر ناتنیِ کریس وو شریک کاری و معشوقه دوست صمیمیش سوهو میشه! سهونی که رازی بزرگی مثل مدفون شدن پدرش زیر آوار معدن رو به همراه داره و در تمام مدت با عذاب وجدان میجنگه! در حالی که شیا لوهان،کریس وو، کیم سوهو و سه...