شرکت تو سکوت بدی فرو رفته بود
دیگه صدای بحث کارمندای بخش بایگانی و خنده های بخش مالی نمیومد
انگار هیچکس جرات حرف زدن نداشتیونگی هنوز هم حس بدی راجب مرگ آقای چا داشت ، نمیتونست گریه های سونگمین و فراموش کنه اونم وقتی میدونست چقدر عاشق پدرش بود
آهی کشید و به گوشیش نگاه کرد تا چک کنه جیمین پیامی داده یا نه
اما پیام کس دیگه ای رو گوشیش بود
چا سونگمین
هیونگ باید ببینمت ، بیرون شرکت جلوی بخشداری وایسادمیونگی وسایلش و جمع کرد و به سمت در خروجی رفت که دوباره آقای شین و دید مرد با دیدن یونگی جلو اومد و گفت: امروز زودتر میرید آقای مین؟
یونگی تایید کرد و گفت: بله ، یه فرار مهم دارم آقای چا در جریانن
بدون اینکه اجازه بده مرد بیشتر از این سوال پیچش کنه
وقتی از شرکت خارج شد چند متر دور تر ماشین سونگمین و دید به سمتش رفت و سوار شد
سونگمین برعکس همیشه با پیراهنی نامرتب بدون ساعتی که همیشه می بست پشت فرمون نشسته بود ، وقتی یونگی وارد شد ماشین و به راه انداخت تا وقتی که به اندازه کافی از اون محل دور نشده بودن هیچکس حرفی نزد
سونگمین ماشین و تو یه کوچه خلوت نگاه داشت و گفت: هیونگ ..... تو هم ناراحتی؟
یونگی نگاهش و به مرد جوون تر داد و گفت: آره ناراحتم
سونگمین با چشمای قرمزش بهش نگاه کرد و گفت: یعنی بخشیدیش؟
سونگمین اون لحظه مثل یه پسر بچه خردسال نیاز به تکیه گاه داشت نیاز به کسی تا بهش بفهمونه پشتشه
یونگی رو شونش زد و گفت: بخشیدمش خیالش راحت
اما نتونست بگه حتی با وجود بخشیدن من اون بار گناهانش زیادی سنگینه
سونگمین سرش و به صندلی تکیه داد و گفت: دلم برای بابا تنگ شده
یونگی با صدای آرومی گفت: منم دلم برای بابا تنگ شده
مین یونگی پسر بزرگتر چا سوهو ، کسی که از دوره دبیرستان بخاطر طلاق مادرش و رفتار های بد پدرش ازش جدا شد ، فامیلی مادرش و گرفت و برای همیشه از خانواده چا کنار گذاشته شد
اما سونگمین هیچوقت فراموش نکرد که برادری داره که همیشه میتونه حرفاش و بهش بگه و کمکش کنه
___________________________________________________________
جیمین با خاموش کردن تلویزیون بار دیگه کتابش و باز کرد اما حوصله خوندن نداشت
با نگاه کردن فضایی که از پنجره معلوم بود دلش برای بیرون رفتن و بستنی خوردن با ته دونگ تنگ میشدگوشیش و برداشت و به صفحه چتی که چند روز بود چیزی توش ننوشته بود نگاه کرد
از بیرون رفتن میترسید
ای کاش میشد تهدونگ و دعوت کنه
اما اینجا خونه اون نبود که همچین کاری بکنه
YOU ARE READING
yoonmin My Hero [ Completed ]
Fanfictionقهرمان من🍸 زوج اصلی: یونمین زوج فرعی: نامجین ژانر: عاشقانه _ امپرگ _ اسمات _ گی _ درام اون قهرمان زندگی جیمین بود اون مرد شونه تمام گریه های پسر کوچکتر بود آغوش تمام ناراحتی هاش و دیواری مقابل نگرانی هاش