part 6

1.4K 274 11
                                    

با چهره نگرانش دست یونگی و دور شونش انداخته بود تا کمکش کنه

وقتی وارد خونه شدن یونگی دستش و نزدیک زخمش گذاشت و گفت: من خوبم جیمینا

جیمین در و بست و قفل کرد و دوباره دست یونگی و گرفت: نه خوب نیستی ، می‌خوام کمکت کنم

مهم نبود یونگی چیکار کنه و چه حرفی بزنه جیمین میدونست که باید بهش کمک کنه به سمت اتاق خواب بردش و روی تخت نشوندش

مرد از دردی که داشت لبش و گزید روی تخت دراز شد و همون موقع نفسش و محکم بیرون داد جیمین کنارش نشست و دستش و گرفت: اگه درد داری دست من و فشار بده

یونگی پشت دستش و نوازش کرد و گفت: خوبم ، میتونی یه لیوان آب برام بیاری؟

جیمین سریع بلند شد و به سمت آشپزخونه ای که از تو اتاق هم معلوم بود رفت

یونگی گوشیش و از جیب شلوارش بیرون کشید و نگاهی به لیست تماس ها و پیام هاش کرد
فکر میکرد ممکنه سونگمین به نحوی فهمیده باشه اما تا الان سراغش و نگرفته بود گرچه صبح به راحتی میفهمید چون یونگی نمیتونست با این حال سرکار بره و باید خبر میداد

جیمین با لیوان آبی که دستش بود وارد اتاق شد نگاهی به داخل اتاق کرد و یه دفعه گفت: داروها رو یادم رفت

دوباره به سمت هال رفت تا دارو ها رو بیاره
یونگی آروم خندید و زیر لب گفت: کیوت

جیمین با لبخندی که صورتش و مثل فرشته ها کرده بود روی تخت نشست و قرص مسکن و به مرد داد

یونگی بعد خوردن قرص دوباره روی تخت دراز کشید و گفت: به نامجون و جین چی گفتی

جیمین یکم فکر کرد و گفت: خیلی یادم نیست وقتی رفتیم بیمارستان هم نگران بودم هم ترسیده بودم به جین هیونگ زنگ زدم گفتم بیان بعد که ازم پرسید چی شده فقط گفتم چاقو خوردی

یونگی نفس محکمی کشید و گفت: تا کجا میخواد پیش برن

جیمین با چشمای درشت شده گفت: کی؟

یونگی سر تکون داد و گفت: عموی سونگمین برادر چا سوهو ، مطمئنم اون تلاش میکنه تا سونگمین و به دست بگیره و کنترلش کنه

جیمین کنجکاو تر پرسید: تا به شرکت و مال و اینا برسه؟

یونگی هومی کرد و گفت: یس ، در حالی که همه چی مال سونگمینه و باید هم باشه

جیمین هومی کرد و گفت: مثل اینا پولدار نبودن هم گاهی خوبه ، ما از این دردسر ها نداریم

خنده آرومی کرد و فکر کرد یونگی حرفش و میفهمه اما اینطور نبود
یونگی به راحتی جیمین نمی‌تونست زندگی مردم عادی و متوسط جامعه رو درک کنه

سکوت چند ثانیه بینشون و صدی زنگ گوشی یونگی شکوند
به شماره ای که رو صفحه افتاده بود نگاه کرد
ای کاش الان زنگ نمیزد

yoonmin My Hero [ Completed ]Onde histórias criam vida. Descubra agora