با تمام خوابآلودگیش بیدار مونده بود تا مراقب یونگی باشه اما بعد چند باری که چند ثانیه یه بار خوابش برده بود تصمیم گرفت تا یه چیزی بخره و بخوره
از اتاق خارج شد و به سمت کافه رفت تو طول مسیر همش نگران بود که تو این مدت اتفاقی برای یونگی بیوفته اما میدونست با این خواب آلودگی نمیتونه کاری بکنه ، پس بهتره یه چیزی بخوره و برگرده
به جلوی کافه رسید با مردی که اونجا بود سلام کرد و چیزایی که میخواست و انتخاب کرد
وقتی داشت حساب میکرد کسی پشتش وایساد و گفت: از مین یونگی فاصله بگیر
بلافاصله چرخید و دید مردی که صورتش و پوشونده داره از در خارج میشه
دنبالش دوید و وارد محوطه شد اما هیچکس اونجا نبودتا جایی که چشم کار میکرد و نگاه کرد اما به جایی نرسید
با ناامیدی و شاید یکم ترس به بیمارستان برگشت تا خرید هاش و بردارهوقتی به اتاق برگشت یونگی بیدار بود با دیدن جیمین گفت: کجا بودی
اخم غلیظی رو صورتش بود که جیمین رو میترسوند ، خرید هاش و نشون داد و گفت: رفتم خوراکی بگیرم یکم
مرد دست رو پیشونیش کشید و با کلافگی گفت: تنهایی نرو بیرون
چیم جلو اومد و گفت: نمیتونستم بیدارت کنم تو .....
یونگی با صدای بلندی گفت: گفتم تنهایی نمیری فهمیدی؟
جیمین که شوکه شده بود سر تکون داد و گفت: ب..باشه
یونگی نفس محکمی کشید و گفت: ببخشید فقط ..... فقط خواب بدی دیدم
پسر با کنجکاوی پرسید: چه خوابی ؟؟؟
یونگی که هنوز اخمو بود گفت: خواب دیدم با سونگمین درگیر شدی
جیمین بزاقش و قورت داد و گفت: ب..باشه تنهایی نمیرم بیرون
----------------------------------------------------------------------------------------
خونه نامجون بزرگ تر از خونه یونگی بود
اکثر وسایلش سفید و مشکی بود و زیادی شلوغ به نظر میرسیدجین که داشت خبر های روز پیش و میخوند روبه نامجونی که کنارش رو مبل سفید رنگ نشسته بود گفت: امروز باید یه سر به یونگی بزنیم ، جیمین هم حتما خسته شده این مدت
نامجون چشماش و باز کرد و گفت: باشه میریم منتظر تماس یه کسیم
جین گوشی و کنار گذاشت و گفت: کی؟
نامجون گوشی و تو دستش چرخوند و گفت: به یکی سپرده بودم جهیون و پیدا کنه اونم فهمیده بود تو کدوم مسافر خونس ، قرار بود امروز بره ببینه منتظرم خبر هاش و بشنوم
جین هومی کرد و گفت: این جهیون هم شده دردسری
نامجون سر تکون داد و گفت: اما خوب خودش و قایم کرده ، پیدا کردنش زیادی سخت بود
YOU ARE READING
yoonmin My Hero [ Completed ]
Fanfictionقهرمان من🍸 زوج اصلی: یونمین زوج فرعی: نامجین ژانر: عاشقانه _ امپرگ _ اسمات _ گی _ درام اون قهرمان زندگی جیمین بود اون مرد شونه تمام گریه های پسر کوچکتر بود آغوش تمام ناراحتی هاش و دیواری مقابل نگرانی هاش