part 13

954 199 13
                                    

یه گاراژ قدیمی جایی بود که پدر جیمین باهاش قرار گذاشته بود.

موقع اومدن به اینجا به صد تا چیز فکر کرده بود اما چیزی نمی‌تونست مانع اومدنش بشه

رو نیمکت چوبی و نیمه رنگ شده ای نشست و به دور و برش نگاه کرد
با صدای باز شدن در قدیمی و آهنی توجهش جلب شد اونجا چهره جهیون بعد مدت ها دید

لباس های بهتری تنش بود اما خشن تر از قبل به نظر میومد
یونگی از جاش بلند شد
مرد بهش نزدیک شد و گفت: شرمنده که به همچین خرابه ای دعوتت کردم

وقتی نگاش به دست خالی یونگی افتاد با اخم گفت: اسناد .....

یونگی با اخم گفت: ما باید راجب یه چیزایی با هم حرف بزنیم آقای پارک

مرد نفس محکمی کشید و گفت: چه چیزایی

یونگی ادامه داد: من می‌دونم هدف اصلی شما نابودی خانواده منه نابودی کسایی که چند ساله دارن فئودالیسم ( روش ارباب _ رعیتی قرون وسطا ) جدید و رایج میکنن و من هم مخالفتی با شما ندارم ، در اصل این خانواده خیلی ساله برای من ارزشی نداره ..... اما

به چشمای تیره مرد خیره شد و گفت: چا سونگمین ........ برادر من

مرد دست تو جیب هاش کرد و گفت: میخوای اون آسیب نبینه ؟

یونگی جواب داد: سونگمین تو هیچ کار دفتری و اداری شرکت نداشته هیچ اطلاعی از کارای پدرمون نداره

مرد سر تکون داد و گفت: آقای چا ..... متاسفم که این حرف و میزنم اما نصف کسایی که دارن من و تو این راه همراهی میکنن می‌خوان چا سونگمین نابود بشه

با این حرف یونگی سر جاش خشک شد
برادرش دشمنی نداشت اما داشت همچین بلایی سرش میومد ، با قاطعیت گفت: برادر من هیچ دشمنی نداره کاری نکرده که دشمنی داشته باشه

مرد پوزخند زد و گفت: با این حساب فکر کنم شما اون مدارک و درست نخوندی ‌.... هفتاد و دو ساعت بهت وقت میدم آقای چا ..... بعدش خودم برای گرفتن اون مدارک میام

از همون دری که اومده بود رفت و یونگی و به حال خودش رها کرد

چه چیزی ممکن بود اون همه کارمند و آدم و با سونگمین دشمن کرده باشه .....
باید مدارک و میخوند

جیمین همه چیز و برای نامجون و جین تعریف کرد
سوکجین که روبروش روی تخت نشسته بود گفت: همین که زندت گذاشته یعنی خیلی دوست داره ...

جیمین سرش و پایین انداخت و گفت: می‌دونم ..... من با این کارم عملا خودمون و تو خطر انداختم اما نمی‌دونم چرا نمیتونم چیزی بهش بگم

نامجون نگاه مرددی کرد و گفت: مطمئنی بخش اعتماد کامل داری؟

جیمین نگاهی به نامجون کرد و گفت: دارم ، اون خیلی فرصت ها داشت که من و به برادرش تحویل بده یا اسناد و ازم بگیره اما این کار و نکرد .......

yoonmin My Hero [ Completed ]Where stories live. Discover now