سوکجین بالا سر نامجون نشسته بود و به چهره کبود و زخمیش نگاه میکرد
دستگاهایی که بهش وصل بودن خیلی عذاب آور بودن
نامجون قدرتمندش نباید به اونا وابسته میبودآه بلندی کشید و در اتاق باز شد
جیمین رو نوک انگشت وارد اتاق شد و کنار جین وایساد و به نامجون نگاه کرد
سوکجین بدون اینکه چشم از نامجون برداره گفت: یونگی چطوره ؟جیمین با غمی که از تو نگاهش نمیرفت گفت: داره بهتر میشه اما بازم ..... بازم خیلی کتک خوردن و شکستگی دارن جفتشون
سوکجین دستش و مشت کرد و گفت: اون مرتیکه عوضی .....
جیمین نگاهی بهش کرد و گفت: من .... من متاسفم هیونگ
جین خارج از عصبانیتش به جیمین نگاه کرد و گفت: تو چرا متاسفی؟ کاری از دستت برنمیومدجیمین بغضش و قورت داد و گفت: بازم ..... اونا .... اونا الان اینجوری شدن من .....
سوکجین بلند شد و پسر جوون تر و بغل کرد و گفت: هیش چیزی نیست
جیمین لباس جین و چنگ زد و چشماش و به شونه مرد فشار داد تا اشکاش بند بیاد اما فقط گریه اش بیشتر میشد
سوکجین موهاش و نوازش کرد و گفت: چیزی نیست جیمینا ، زود خوب میشن
پسر سرش و تکون داد و ترجیح داد یکم دیگه تو بغل امن و گرم مرد بزرگتر بمونه
_________________________________________________________
چند روز گذشته بود و هنوز هیچکدوم اون ها بهوش نیومده بودن
حیاط بیمارستان تقریبا خلوت بود و فقط جیمین بود که رو یه نیمکت نزدیک درخت های بلند نشسته بود
سوکجین بسته غذا هایی که دستش بود و به سمت جیمین برد و کنارش نشستجیمین که تو این مدت خیلی کم حرف تر شده بود گفت: مرسی هیونگ
سوکجین بدون اینکه چیزی بگه یا تلاش کنه آرامش پسر جوون تر بهم بخوره گفت: قابل نداره
تو سکوت و آرامش غذاشون و خوردن و جیمین بالاخره به حرف اومد ، در حالی که به روبرو خیره بود گفت: بابام بهم زنگ زد ، گفت میخواد برگردم پیشش
سوکجین نگاهش کرد و گفت: یعنی چی؟
جیمین پوزخندی زد و گفت: گفت تمام اسناد و گرفته و اینجوری میتونه هر کاری که میخواد بکنه ....... گفت برگردم پیشش چون دیگه میتونیم مثل قبل زندگی کنیم
سوکجین با اخم بهش نگاه میکرد و منتظر بود حرفش تموم شه
جیمین به جین نگاه کرد و گفت: تلفن و رو پدر خودم قطع کردم جین ....... گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنمسوکجین آهی کشید و گفت: نمیتونم بهت اجازه بدم بری و ببینیش جیمین ، حقیقتش میترسم اونجا نگهت دارن و من کسی نیستم که بتونم با یونگی بعد این قضایا مواجه بشم ..
KAMU SEDANG MEMBACA
yoonmin My Hero [ Completed ]
Fiksi Penggemarقهرمان من🍸 زوج اصلی: یونمین زوج فرعی: نامجین ژانر: عاشقانه _ امپرگ _ اسمات _ گی _ درام اون قهرمان زندگی جیمین بود اون مرد شونه تمام گریه های پسر کوچکتر بود آغوش تمام ناراحتی هاش و دیواری مقابل نگرانی هاش