کانگ با حرص به سپر ماشين خيره بود
" ببین این نتیجه پرو بازیته"ییبو با صورتی سرخ شده فرياد کشيد " به توچه ماشين خودمونه دلم می خواد به فاک سگ بدمش تو فضولی؟"
کانگ به او چه می گفت؟
کافی بود به پسر بچه درشتی کند. آن موقع برادرش وارد صحنه می شد که ییبو فقط دوازده سالشه چرا باهاش بحث می کنی؟ترجيح داد سکوت کند
" چیزی نشده که یکم خط برداشته " و دستش را دور کمر پسرکش حلقه کرد " ماشینه دیگه تصادف می کنه فدا سرش که خودش چیزی نشده " و بدون اینکه فرصتی به کانگ دهد تا با چشم و ابرو او را خفه کند به سمت مرکز خرید پا تند کرد
خانه ی آن ها برهنه تمام عیار بود
" دی دی اول چی بخریم؟"
دست جان را گرفته بود و پشتش پنهان شده بود.
ییبو هر چه که باشد هنوزم یک کودک جامعه گریز بود که گاهی وحشی گری هایش عود می کرد" فوتبال دستی"
جان سر تکان داد و غرغر کانگ مبنی بر " آره فوتبال دستی خیلی مهمه جز قسماتی اصلی خونه س" را نا دیده گرفت
" یه چیزی می خوام از مال کانگ سر تر باشه " این را در گوش جان زمزمه کرد
لبخند جان یک جور هایی شبیه به این بود که دنیا را به او هدیه کردند
وارد فروشگاه وسایل ورزشی شدند
" دی دی فقط فوتبال دستی می خوای"
کانگ با لذت به سمت انواع دوچرخه ها رفت...
" فعلا فقط فوتبال دستی می خوام، از ورزش کردن تو خونه بدم میاد " به علاوه اینکه هر روز صبح یین همچون اجل معلق بالای سر او ظاهر می شد تا پیش از آماده شدن برای رفتن به مدرسه کمی در بوستان سر کوچه شان ورزش کنند
" آره "
انواع و اقسام فوتبال دستی ها...
بعضی ها یک فوتبال دستی تنها نبودند و چیز های دیگری هم داشتفروشنده ی مرد تعظیم کوتاهی کرد " آقایون می تونم کمکتون کنم؟"
لبش را گاز گرفت و صورتش را در دست جان پنهان نمود
همین حرکت کافی بود تا جان پسر بچه را به جلو حمایت کند و در آغوش اش بگیرد
ضمن اینکه ییبو در جلوی جان ايستاده بود دست های جان سر شانه های استخوانی اش را می فشرد
" ما یه فوتبال دستی می خوایم که از اون مارکی که اونجا گذاشتید خیلی خفن تر باشه"
خم شد و در گوش ییبو زمزمه کرد " دی دی من همینو می خواست نه؟"...
ییبو فقط سر تکان داد و با زبان کوچکش لبش را مرطوب نمود...
مرد کمی این پا و آن پا کرد " آممم راستش نمی گم نداریم، داریم اما خب خیلی گرون می شه مشکلی ندارید؟"
YOU ARE READING
موزیسین
Fanfictionژانر = ییبو تاپ تفاوت سنی ۹ سال ییگا و سوان بیست سال پیش عاشق هم بودن اما عشقشون ممنوعه بود ولی الان جان و ییبو پسراشون دوباره تو راه عاشقی هستن...جان بیست ساله و ییبوی يازده ساله با هم همخونه میشن و کی می تونه ثابت کنه ییبو از جان به اندازه صد سال...