" تو چی؟" و چانه اش را روی سينه ی جان قرار داد.
جان دستش را با لطافت میان موهای پسرک لغزاند."منم مال تو"
از جان فاصله گرفت و بلند شد. "خوبه، اینجوری راحت می تونم به فاکت بدم"
تن جان لرزید.
"بسه دی دی"
ناسلامتی نه سال بزرگ تر بود.در آستانه در ایستاد.
یقه ی پیراهنش را کمی پایین آورد و با چشمان باريک شده ای به جمله حکاکی بر تن اش خيره شد.با صدایی وهم آور زمزمه کرد. "نمی بخشمت" و از اتاق خارج شد.
روی تاب بزرگی که در برابر دیوار شیشه ایی خانه بود در حالی که پاهایش را در سینه جمع کرده بود، نشست.
آسمان روشن بود و خورشید می تابیدمردم همه در تلاش بودند و او همچنان بی خاصیت.
خواهرش گفته بود باید به جایی دور برود و محض رضای هر کوفت و زهر ماری سونگ تنها کس او بود.
سوان پدر مهربانی نبود. ییبو را همیشه مایه شرمساری می دانست. همیشه ناراحت بود چرا او شبیه مادرش شده در حالی که هیچ وقت درک نمی کرد چگونه او شبیه مادرش است؟ ولی ته همه
ی این ها او پدرش را می خواست.گاهی افراد در بزرگی هم بچه هستند اما متاسفانه عکس این قضیه در ییبو شکل گرفته بود.
برای بچه ای به سن و سال او درک اینکه پدرش را یک سال دیگر نداشته باشد، می توانست تلخ و گزنده باشد.مادرش که رفته بود و پدرش هم که او را دست آقای شیائو داده بود.
همه ی زن های دنیا همین قدر بی وفا بودند؟!
با ضربه محکمی که به پشت گردن تمیز شده اش وارد شد. هیع بلندی کشیدی و از جا چند سانتی متری پرید.
"یوهاها دیدی من ترسوندمت؟" کانگ بود ، برادر آن جانِ الکی خوشِ احمق...لب هايش را از خشم روی هم فشرد و کوتاه پاسخ داد. "شعور نداری؟"
کانگ صورتش را نزدیک صورت ییبو برد و در چشمان اش خيره شد. "نه تو خیلی داری جوجه؟"
با جیغ بلند کانگ، یین هراسان به سمت آن ها دوید.
طرف راست صورت کانگ قرمز زده شده بود و جای ناخن هایی که پوست صورتش را خراشیده بود، می درخشیدیین فرياد کشید. "کانگ چی کارش کردی؟"
کانگ با آرامش خندید. "من کار......"
"همین آلان معذرت خواهی کن ییبو"
صدای لرزان جان بود که در این فاصله با صدای جیغ یین و فرياد کانگ از اتاقش خارج شده بود.
از جا بلند شد و سرش را بالا گرفت.جان آن قدر بلند بود که ییبو از پایین به او نگاه می کرد و گردنش درد میگرفت
"چرا؟" صدای گرفته پسرک برای همه جدید بود.
جان با صدایی که می لرزید آرام زمزمه کرد. "کانگ برادر بزرگترته و باید بهش احترام بذاری"
ESTÁS LEYENDO
موزیسین
Fanficژانر = ییبو تاپ تفاوت سنی ۹ سال ییگا و سوان بیست سال پیش عاشق هم بودن اما عشقشون ممنوعه بود ولی الان جان و ییبو پسراشون دوباره تو راه عاشقی هستن...جان بیست ساله و ییبوی يازده ساله با هم همخونه میشن و کی می تونه ثابت کنه ییبو از جان به اندازه صد سال...