با پنبه کنار لبش را تمیز کرد
" تو شعور نداری؟ تو چشمای من زل می زنی می گی به برادرت تجاوز کردم؟"ییبو پوف کشید و نگاهش را از او دریغ نمود
" تجاوز کردم آره.الان چی کار می خوای کنی؟
نه بهم بگو چه کاری از دستت بر میاد ؟
منو بگیری زیر بار مشت و لگد به نظرت بر می گردم به اون لحظه بعد دیگه همه چیز خوب می شه
فرشته مهربون سیندرلایی چیزی هستی؟
بیا منو بکش راحتم کن
من دیگه حوصله ی زندگی کردن ندارم می فهمی؟" کلمات آخرش را فریاد می کشیدکانگ احساس میکرد او دیگر نفسی ندارد
آنقدر داد و فریاد کرده که حتمآ گلویش زخم و خونی شده استمطمئن شد هیچ تجاوزی در کار نبوده است
اگر ییبو متجاوز بود انقدر راحت آن را بیان نمی کرد
بیشتر شبیه به این بود که پسرک اتفاق دیگری را به جای تجاوز جا بزند
سه ماهی می شد که موش و گربه بازی های ییبو و جان شروع شده بود
خوب که فکر میکرد جان در این سه ماه گذشته هیچ گاه نه لاو بایت داشت نه اینکه از نظر جسمی مشکلی به هم زده بود
برادرش آنقدر ناز پرورده بود که اگر حتی دل درد هم داشت آنچنان سر و صدا راه می انداخت گویی که یک بیماری لاعلاج دارد
فرد متجاوز انقدر راحت عمل زشت اش را بیان نمی کند و رفتار های جان نسب به ییبو
هر چه بیشتر فکر می کرد جان نسبت به ییبو یک رفتار خاص از نوع دل آزردگی یا رنجش داشت
ترسی و یا وحشتی در کار نبود
و در کنار همه ی این حرف ها به ییبو نمی آمد که بخواهد به جان تجاوز کندکنار پسرک نشست " بهم بگو تو به تجاوز چی می گی " اول باید می فهمید در ذهن این پسرک سر به هوا این کلمه ی زشت چه معنی می دهد
بعد شاید کلاف در هم رفته ی رابطه ی آن دو را می توانست باز کندکلافه بود ...خودش کم بدبختی داشت کانگ هم او را کشیده بود اینجا تا بیست سوالی راه بيندازد
چرا مثل همیشه که ییبو یک اشتباهی می کرد فقط او را زیر مشت و لگد نمی گرفت بعد هم تا می توانست تحقیرش می کرد و دق دلی هایی که ییبو سر جان می آورد را از دل او در نمی آورد؟
حقيقتا آن کانگ را خیلی راحت تر از این ورژن کانگ می پسندیدهوف کشید
کانگ هم سوال هایی می پرسید ، به او چه ربطی داشت
احساس کرد کانگ یک پدر مسیحی یا کاهنی چیزی است
" کردن توش آره من به این میگم"کانگ دندان هایش را از خشم روی هم کشيد و گوش پسرک را پیچاند "درست جواب منو بده وانگ ییبو تا همین جا دفنت نکردم
البته قبلش یه دورم بهت تجاوز می کنم تا بفهمی هی زر زر نکنی "دستش را روی گوش اش گذاشت و کولی بازی در آورد " آخ آخ نکن گوشم "
سپس از روی نیمکت بلند شد و درحالی که سرش به سمت کانگ خم شده بود غرید" دستت بهم بخوره به جان می گم
پدرتو در میاره"کانگ همچنان که گوش او را می پیچاند غرید" جان گوه خورد
همون یه بار که عاشق تو ی خر شد کافی بود واسه به فاک دادن خانواده ما
حالا یا درست حسابی می نالی که چه ریدمانی داشتی یا اینکه اینجا من می دونم و تو"
YOU ARE READING
موزیسین
Fanfictionژانر = ییبو تاپ تفاوت سنی ۹ سال ییگا و سوان بیست سال پیش عاشق هم بودن اما عشقشون ممنوعه بود ولی الان جان و ییبو پسراشون دوباره تو راه عاشقی هستن...جان بیست ساله و ییبوی يازده ساله با هم همخونه میشن و کی می تونه ثابت کنه ییبو از جان به اندازه صد سال...